دانشجویان مدیریت ارومیه

دانشجویان مدیریت ارومیه

فرهیختـــگان امروز ؛ مدیـــران فردا
دانشجویان مدیریت ارومیه

دانشجویان مدیریت ارومیه

فرهیختـــگان امروز ؛ مدیـــران فردا

قلب تو کجاست؟

رابرت داوینسن زو قهرمان مشهور ورزش گلف آرزانتین زمانی که در یک مسابقه موفق شد مبلغ زیادی پول برنده شد. در پایان مراسم زنی به سوی او دوید و با تضرع و التماس از او خواست تا پولی به او بدهد تا بتواند کودکش را از مرگ نجات دهد.

زن گفت که او هیچ هزینه ای برای درمان پسرش ندارد و اگر رابرت به او کمک نکند او میمیرد. قهرمان گلف دریغ نکرد و بلافاصله تمام پولی را که برنده شده بود به زن بخشید.

هفته ها بعد یکی از مقامات رسمی انجمن گلف به او گفت: که ای رابرت ساده لوح!!! خبرهای تازه برایت دارم آن زنی که از تو پول خواسته بود اصلا بچه ی مریض ندارد حتی ازدواج هم نکرده و او تو را فریب داده دوست من!

رابرت با خوشحالی جواب داد:

.

.

.

خدا را شکر . . . پس هیچ بچه ای در حال جان دادن نبوده است. این که خیلی عالی است!

خاک پای مادرم دستت گرفت...



بعد از ممانعت حر بن یزید ریاحی و سپاهیانش از ورود امام حسین علیه السلام به کوفه ایشان به یارانشان فرمودند:برخیزید و سوار شوید، آنان سوار شدند و در انتظار سوار شدن زنان ماندند. وقتى زنان سوار شدند امام علیه السّلام به اصحاب خود فرمود:
برگردید! هنگامى که خواستند بازگردند لشکر حر مانع شدند.
امام حسین علیه السّلام به حر فرمود:

ادامه مطلب ...

من کیستم ؟

من کیستم ؟

من از دنیای تنهایی

من از دردم

من آن معنای طوفانی ترین دریای یک مردم

من از آئینه ها فرصت

برای دیدن لبخند می خواهم .... 

ادامه مطلب ...

همه تنهاییم...

هی کافه چی !

میزهایت را تک نفره کن ....

نمی بینی ؟! همــــــه تنهاییـــــــــــــــم 

بیچاره ماهی!

 

ماهیگیر دلش سوخت. . . 

اینبار ماهی بود که از تنهایی قلاب را رها نمیکرد!!!

حرف های دل تنگی

حوصله ترکم کرده است 
در این شلوغی رابطه ها
تنها یک چیز به چشم میخورد
انزوا انزوا انزوا ...
روز های تکرار
شب های بیقراری
افکار حبس شده
لحظات دشواری ست
هبوط در خویشتن...
ادامه مطلب ...

زیر باران

زیر باران

چتر به دست نمیگیرم

دیگر از صدای صاعقه نمی ترسم

حالا خوب می دانم

این صدای مهیب ‍؛ همان لحن خیس و ساده باران است

همان شوق آسمان برای بوسیدن زمین

که گاهی از هیاهوی ابرها خسته می شوند

می آیند روی زمین تا زمینی بودن را تجربه کنند

و اگر هم دستشان رسید

از درخت بی سایه ای سیب سکوت بچینند

آن وقت از مرگ واژه ها در زمین به آسمان شکایت کنند

باران را دوست دارم

حتی اگر از سادگی هایم پیش ابرها بد بگوید ...

سه مرحله برای دستیابی به اهداف

سه مرحله برای دستیابی به اهداف

▪ ما زمانی به اهدافمان می‌رسیم که:
۱) بدانیم که به چه چیزی می‌خواهیم برسیم.        (هدف و مقصد)
۲) بدانیم چه‌طور باید به آن هدف رسید.             (شناخت مسیر)
۳) شور و شوق رسیدن به هدف را داشته باشیم .(سوخت لازم برای طی کردن مسیر)


ادامه مطلب ...

یک نفر مانده از این قوم که بر می گردد...

یک نفر مانده از این قوم که بر می گردد...



می رود قصه ی ما سوی سرانجام آرام
                                                   دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام
شهر این بار کمر بسته به انکار علی
                                                        ریسمان هم گره انداخته در کار علی

ادامه مطلب ...

من آرامم. . . !

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام
فقط کمی
بی حوصله ام
آسمان روی سرم سنگینی میکند
روزهایم کش امده
هر چه خودم را به کوچه بی خیالی میزنم
باز سر از کوچه دلتنگی در میاورم
روزها تمام ابرهای اندوه در چشمان منند ولی نمی بارند
چون
من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام
تمام خنده هایم را نذر کرده ام که گریه ام نگیرد
اما شبها....

هیــــــــس ! …

هیــــــــس ! …
ســـــــــاکت !.!.! …
آهستــــه بروید ! ..
آهستــــه بیایید .
اینجا وجــــــــــدان ها
همه خـــــــــوابند … 

*آموختم که ....


چه آموختم ؟!

*آموختم که : زندگی سخت دشوار است – اما من از او سخت ترم !

*آموختم... که : فرصتها هیچگاه از بین نمیروند – بلکه شخص دیگری

فرصت از دست رفته را تصاحب میکند !


ادامه مطلب ...

مادری که هنوز پسرش برنگشته...



این روزها زیاد یاد آن مادری می افتم که رفت پیش امام صادق علیه السلام...
گفت پسرم خیلی وقت است از مسافرت برنگشته خیلی نگرانم... 
حضرت فرمودند صبر کن پسرت برمی گردد...
رفت و چند روز دیگر برگشت و گفت پس چرا پسرم برنگشت... 
حضرت فرمودند: مگر نگفتم صبر کن؟... خب پسرت برمی گردد دیگر... 
رفت اما از پسرش خبری نشد... برگشت؛ آقا فرمودند مگر نگفتم صبر کن؟...
دیگر طاقت نیاورد... گفت آقا خب چقدر صبر کنم؟... نمی توانم صبر کنم... به خدا طاقتم تمام شده..

ادامه مطلب ...

پسته ی لال!

از آجیل سفره ی عیــد چند پســته لال مانده است آن ها کـه لب گشـودند خورده شـدند!آن ها کـه لال مانـده اند میشـکنند!دندان سـاز راست می گفت پـسته ی لال سکـوتش دندان شکـن است.....
(
حســین پناهی)

بهار هستی

بهار هستی



بــهــاران آمـــــد و مـهــدی نیامد

بهــار و رونـق گـیتی نیامد

ادامه مطلب ...