ادامه مطلب ...
معرفی ۱۷ شیرزن پر افتخار ایران باستان
یوتاب : سردار زن ایرانی که خواهر آریوبرزن سردار نامدار ارتش شاهنشاهی داریوش سوم بوده است . وی درنبرد با اسکندر گجستک همراه آریوبرزن فرماندهی بخشی از ارتش را بر عهده داشته است او در کوههای بختیاری راه را بر اسکندر بست . ولی یک ایرانی راه را به اسکندر نشان داد و او از مسیر دیگری به ایران هجوم آورد .
ادامه مطلب ...دانشجویی پس از آنکه در درس منطق نمره نیاورد، به استادش پیغام زد که: "استاد، شما واقعا چیزی در مورد موضوع این درس می دانید؟"
استاد در جواب گفت: "بله حتما، در غیر اینصورت نمی توانستم یک استاد باشم."ادامه مطلب ...
در مقابل تقدیر خداوند مثل کودکی یک ساله باش...!
وقتی او را به هوا می اندازی، می خندد...
چون ایمان دارد که تو او را خواهی گرفت...
ادامه مطلب ...
در یک شرکت بزرگ ژاپنی که تولید وسایل آرایشی را برعهده داشت ، یک مورد تحقیقاتی به یاد ماندنی اتفاق افتاد : شکایتی از سوی یکی مشتریان به کمپانی رسید . او اظهار داشته بود که هنگام خرید یک بسته صابون متوجه شده بود که آن قوطی خالی است.
بلافاصله با تاکید و پیگیریهای مدیریت ارشد کارخانه این مشکل بررسی و ...
ادامه مطلب ...
سلام
امروز می خوام داستان عاشقانه ی تقدیر رو واستون بنویسم
امیدوارم خوشتون بیاد
شیشه ای میشکند
یک نفر میپرسد
که چرا
شیشه شکست؟
یک نفر میگوید:
شاید این رفع بلاست
دیگری میپرسد
شیشه پنجره را باد شکست؟
دل من سخت شکست
هیچ کس هیچ نگفت
غصه ام را نشنید
از خودم میپرسم"
ارزش قلب من از شیشه پنجره هم کمتر بود.
مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت :
«ماشین من خراب شده. آیا می توانم شب را اینجا بمانم؟ »
رئیس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت کرد.
شب به او شام دادند و حتی ماشین او را تعمیر کردند.
شب هنگام وقتی مرد می خواست بخوابد صدای عجیبی شنید.
صدای که تا قبل از آن هرگز نشنیده بود .
صبح فردا از راهبان صومعه پرسید که صدای دیشب چه بوده اما آنها به وی گفتند:
ادامه مطلب ...زن با خشونت بسیار زیاد پای تلفن : "معلوم هست این موقع شب کجایی توووووووووو؟!"
مرد : سلام خانوم، عزیزم اون جواهر فروشی رو یادته ؟! یادته از یه انگشتر برلیان خوشت اومده
بود و گفتی من اینو می خوام، اما من اون موقع پول نداشتم ولی بهت گفتم که حتما
این انگشتر یه روز ماله تو میشه عشقم...؟!
زن بسیار مهربان و با ملاطفت : " خوب معلومه عزیرممممممممممممم..."
.
.
.
مرد : من تو رستوران بغلیشم دارم با دوستام شام می خورم شبم دیر میام خونه!!!!
...یعنی دیگه آخر نامردیه ها...
جناب آقای هدایت زاده ارائه شده در قالب یک فایل pdf برای دانلود قرار دادم که ایشاالله
مورد استفادتون قرار بگیره .
دانلود در ادامه مطلب :
ادامه مطلب ...