ادامه مطلب ...
روزی روزگاری پسرک فقیری زندگی میکرد که ناچار بود برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دست فروشی کند. از این خانه به آن خانه میرفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد.
روزی متوجه شد که تنها یک سکه ده سنتی برایش باقی مانده است و این درحالی بود که شدیدا احساس گرسنگی میکرد. تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. به طور اتفاقی درب خانه ای را زد دختر جوان و مهربانی در را باز کرد. پسرک با دیدن چهره ی مهربان دختر خجالت کشید و به جای غذا فقط یک لیوان آب درخواست کرد.
دیگر آن خنده ی زیبا به لب مولا نیست
همه هستند ولی هیچ کسی زهرا نیست
قطره اشک علی تا به ته چاه رسید
چاه فهمید کسی همچو علی تنها نیست
ادامه مطلب ...
عمریست رهین منت زهرائیم / مشهور شده به عزت زهرائیم
مُردیم اگر به قبر ما بنویسید / ماپیر غلام حضرت زهراییم. . .
ادامه مطلب ...
تا آخرش بخونین ضرر نمیکنین
خانوووووووم…چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
خانوووووووم….شــماره بدم؟؟؟؟؟؟
خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا
دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلا” اهل این حرفـــــها نبود…این قضیه به
شدت آزارش می داد.
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد.
...
ادامه مطلب ...دانلود نمونه سوالات مدیریت بازرگانی
پژوهش عملیاتی ۱ (تحقیق در عملیات ۱)
البته اینها نمونه سوالا برای اشنایی بیشتر
نه خود سوالات امتحان ...!!!!
تا تو رفتی همه گفتند از دل برود هر آن که از دیده برفت
و به ناباوری وغصه ی من خندیدند.
کاش می دانستنی که در این عرصه ی دنیای بزرگ
چه غم آلوده جدایی هاییست
کاش می دانستی از دل نرود هر آنکه از دیده رود...