دانشجویان مدیریت ارومیه

فرهیختـــگان امروز ؛ مدیـــران فردا

دانشجویان مدیریت ارومیه

فرهیختـــگان امروز ؛ مدیـــران فردا

شانه های خندان یا گریان


هیچ کس نمی تواند تشخیص دهــد
کسی که شانه هــایش تکــان می خورد
می خنــدد یا گریـــه می کند
ما از دور خوشیم
اما از نزدیک
سیل اشک ، امان مان را بریده است ...

کلید اشک ...

خداوند... کلید آسمان را به کسی می بخشد که شبی ؛


با کلید اشک چشمانش را گشوده باشد...


یا با محبت ، اشک چشمی را بسته باشد.


خوشا به حال آنانکه ،


می بخشند بی آنکه به یاد آوردند

و می گیرند بی آنکه فراموش کنند.

جمعه ی پاییــــــــــزی !



این جمعه ی پاییزی هم گذشت . . .


از یاد برده ایم حتی " شایــــد ، بیایــــــــــد هــــــا ... "


دل ها چه بی حیا . . . فکرها چه بی هوا . . . از یاد برده ایم ، اشک های بی صدا !


در دل ها دگر ، آثار یار نیست . . . در دیده ها دگر ، شوق وصال نیست !!!


. . .      .


ادامه مطلب ...

چـرا بـرخی کودکان از رفتـن به مدرسـه می‌ترسنـد؟

چـرا بـرخی کودکان از رفتـن به مدرسـه می‌ترسنـد؟


ترس از محیط مدرسه
چند روز دیگر قرار است حسین به مدرسه برود، لباس فرمش آماده شده و کیف و کفش و وسایلش را به کمک مامان خریده​و موهایش را هم کوتاه کرده و حالا قرار است یک پسر منظم و مرتب و باسواد شود.
اما او هنوز به پای مامان و بابا آویزان می شود که می خواهم در خانه بمانم و نمی خواهم به مدرسه بروم.
 
ادامه مطلب ...

خدای مهربون !

با خدا دعوا کردم باهم قهر کردیم فکر کردم دیگه دوسم نداره

رفتم تو رختخواب چند قطره اشک ریختم و خوابم برد

صبح که بیدار شدم مامانم گفت نمیدونی از دیشب تا صبح چه بارونی میومد . . .

این چشم های محروم بگذار خون ببارند...



این چشم ها که محروم از یک نگه به یارند

بهتر که کور گردند، بگذار خون ببارند


آنکو قرار دارد کی داغ یار دارد؟

دعوی عشق کم کن عشّاق بی قرارند

...
 
ادامه مطلب ...