قرار نیست ...

آقای من..

قرار نیست فقط غروبهای پنجشنبه تا غروب جمعه

سراغت را بگیریم..

قرار نیست فقط جمعه ها انتظار ظهورت را بکشیم..

آری..

چرا بهار؟

سلام
این روزها اگر قدمی از برج و باروی شهرهای آلوده و دود گرفته دور شویم
کمی بر سستی قدمها و اراده هایمان غلبه کنیم
پای خود را بر بلندی های اطراف شهر ها بگذاریم
و شیشه غبار گرفته عینکمان را بزدائیم؛

بلندترین ارتفاع...

بلندترین ارتفاع...

بلندترین ارتفاع

برای سقوطمان

افتادن از نگاه « مهدیِ فاطمه » است...

زیباترین بهار

گاهی حکایت های ناب روزگار

صف می شوند پشت هم :

چهار شنبه ، روز مـــــادر

پنج شنبه ، روز معــــــلم

و تو تنها حسن ختام این حکایت های نابی

زیبـــــا نیست؟:

جمعه ، روز عشـــــق...

اگر بدانی روزها چقدر دویده اند به عشــــق تو

هجری و شمسی را...

آری

این روزها تقویم هم منتظر توست زیبا ترین بهار...

اللهم عجل لولیک الفرج

تعطیل تر از جمعه خود ما هستیم...

گفتیم چرا نیامدی

حق داری

تعطیل تر از جمعه خود ما هستیم

ابا صالح التماس دعا هرکجا رفتی یاد ما هم باش..                                              

این چشم های محروم بگذار خون ببارند...

این چشم ها که محروم از یک نگه به یارند

بهتر که کور گردند، بگذار خون ببارند

آنکو قرار دارد کی داغ یار دارد؟

دعوی عشق کم کن عشّاق بی قرارند

...