فرشته ای با ماه دف می زند و هفتاد و دو عاشق سر مست از عطر حضور، پایکوبی می
کنند. چشم ها غرق در شعف و شادی اند. هر کس دیگری را در آغوش می گیرد و تبریک می- فردا تو زودتر گل باران می شوی یا من؟
- تو دوست داری نخل بی سر باشی یا گلستانی از گل؟
- آرزو دارم لحظه آخر، سرم بر زانوی امام باشد و او غبار از چهره ام
بگیرد!
در گوشه ای اما ستاره ای نگران سوسو می زد. کبوتری سر در زیر بالها پنهان کرده و
آرام آرام اشک می ریزد. نهال نخلی چشم در چشم باغبان دوخته و با حسرت آه می
کشد.
ادامه مطلب ...
امروز خورشید شادمانه ترین طلوعش را خواهد کرد و دنیا رنگ دیگری خواهد گرفت
قلبها به مناسبت آمدنت خوشامد خواهند گفت
فرشته آسمانی سالروز زمینی شدنت مبارک . . .
دوست خوبم ساحل جان در پناه حق پیروز و سربلند باشی
"تــــولـــدت مبــارک"
و باز هم پاییــز...
فصل من
فصل رنگ و نور و عشق
باز هم بــاران
باز هم بازی نور و سکوت
باز هم رنگین کمانی از رویا
باز هم بــاران پاییــز...
خدایــــا...
آن زمان که پنجره ای برای تماشا و حنجره ای برای صدا زدن ندارم،
امیدم به توست...
پس بی آنکه نامم را بپرسی و دفترهای دیروزم را ورق بزنی،
نگــــاهم کن...
اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
غافلگیر شدیم
چتر نداشتیم
خندیدیم
دویدیم
به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم
دومین روز بارانی چطور؟
پیش بینی اش کرده بودی
چتر آورده بودی
من غافلگیر شدم
سعی میکردی من خیس نشوم
شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود
سومین روز چطور؟
گفتی سرت درد میکنه
حوصله نداشتی سرما بخوری
چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی
و شانه راست من کاملا خیس شد
.
.
و چند روز پیش را چطور؟
به خاطر داری؟