گاهی با یک قطره ، لیوانی لبریز می شود
گاهی با یک کلام ، قلبی آسوده و آرام می گردد
گاهی با یک کلمه ، یک انسان نابود می شود
گاهی با یک بی مهری ، دلی می شکند
مراقب بعضی یک ها باشیم !! ...
در حالی که ناچیزند ، همه چیزند ....
شاکی پرونده سلام ، درسته من متهمم
حتی برای متهم شدن پیش تو هم کمم
چه ذوقی کردم ، شنیدم گفتی شکایت می کنی
اما دلم گرفت که گفتی ، منو اذیت می کنی
من تو رو اذیت می کنیم ، منی که می میرم برات
منی که تندی می شکنم زیر تولد نگات
هیچکس اشکی برای ما نریخت ،
هر که با ما بود از ما میگریخت ،
چند روزیست که حالم دیدنیست ،
حال من از این و از آن پرسیدنیست ،
گاه بر روی زمین زل میزنم ،
گاه بر حافظ تفعل میزنم ،
حافظ دیوانه فالم را گرفت ،
یک غزل آمد که حالم را گرفت ،
ما ز یاران چشم یاری داشتیم ،
خود غلط بود آنچه میپنداشتیم .
روزی میــرسَد
بـــی هیــــچ خَبـــَـــری
بــآ کولـــــه بــــآر تَنهـــآییـَم
دَر جـــآده هــآی بـی انتهــــآی ایـن دنیــآی عَجیـــــب
رآه خــــوآهم افتـــــآد
مَـــن کـــه غَریبـــــم
چـــه فَــــرقی دآرد کجـــــآی ایـــن دنیــــــآ بـآشــــم
همــه جــــآی جهــــآن تنهـــــآیی بــــآ مَـــن است…
هر قلبى دردى دارد،
فقط نحوه ابراز آن فرق دارد.
بعضى ها آن را در چشمانشان پنهان مى کنند،
و بعضى ها در لبخندشان...!
دوست دارم بروم ، سربه سرم نگـــذارید
گریه ام را به حســاب سفرم نگـــذارید
دوست دارم که به پابوسی باران بروم
آسمان گفته: که پا روی پرم نگـــذارید
این قدر داغ جنون بر جگرم نگـــذارید
چشمی آبی تر از آیینه گرفتارم کرد
بس کنید این همه دل دور و برم نگذارید
آخرین حرف من این است ، زمینی نشوید
فقط از حال زمین بی خبرم نگــذارید
ما همیشه صداهای بلند را میشنویم،
ارزش دل، قد یه مورچــــه است !
هر دو تا خواسته یا نا خواسته
زیر پا لـــــه میشوند !
عاقبت کارتونهایی که دوستشان داشتیم و پر از خاطره هستن و جزئی از دوران
کودکی ماست حالا میخایم ازشون بهتون خبر بدیم و بگیم در چه حالی هستند
دلتنگ کودکیـــم. . .
یادش بخیـــر. . . !
قهر میکردیم تا قیامت و لحظه ای بعد قیامت میشد!!!
دلتــ♥ کــہ گرفتــہ باشـد
صداـے ترانـہ کـہ هیـچ
بــا صداـے دسـتــــ فروش دوره گــــرد همـ گریــ♥ـــہ میکنـــــے (!)
شیر نری دلباختهی آهوی ماده شد.
شیر نگران معشوق بود و میترسید بوسیله حیوانات دیگر دریده شود.
از دور مواظبش بود…
پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست،
شیری را دید که به آهو حمله کرد. فوری از جا پرید و جلو آمد.
دید ماده شیری است. چقدر زیبا بود، ...
گردنی مانند مخمل سرخ و بدنی زیبا و طناز داشت.
با خود گفت: حتما گرسنه است. همان جا ایستاد و مجذوب زیبایی ماده شیر شد.
و هرگز ندید و هرگز نفهمید که آهو خورده شد…
نتیجه اخلاقی : هیچ وقت به امید معشوقتون نباشید !! و در دنیا رو سه چیز حساب نکنید اولی خوشگلی تون دومی معشوقتون و سومی را یادم رفت. اها اینکه تو یاد کسی بمونید وقتی لازمه ....