دوستی که " تا.... " نداره
با یک شکلات شروع شد
من یک شکلات گذاشتم تو دستش اونم یک شکلات گذاشت تو دستم
من بچه بودم اونم بچه بود
سرمو بالا کردم سرشو بالا کرد
دید که منو میشناسه
خندیدم
گفت دوستیم؟
گفتم دوست دوست
گفت تا کجا؟
خیلــــــــــــــــی دردنــاکـــــــــه اینــــــــــــهمه زحمتـــــ میکشــــی هفتــــــــه رو
تمـــــــــــــــــــوم میکنــــــــــــــی دوبـــــــــاره یکــــــی دیگـــه شــــروع میشـــه
تو تویی...
تو دوست داشتنی هستی, اگر..
درد هایت ,تو را از دیدن درد های دیگران کور نکرده باشد.
تو زنده هستی ,اگر..
امید های فردایت بیشتر از مشکلات دیروزت اهمیت داشته باشد.
روزی صد بار با هم خداحافظی میکردیم. . . . .
اما افسوس معنی خداحافظی را زمانی فهمیدم که تو را به خــــدا سپردم!
گاهی با یک کلام ,قلبی آسوده و آرام می گیرد...
گاهی با یک قطره ,لیوانی لبریز می شود ...
گاهی بایک کلمه, یک انسان نابود می شود...
هـــمه از عشــق میگــن و بـــاز آبـروشــو میبـــرن
عقــل کــل نشــون میـدن از خودشــون بی خبـرن
مد شده حرف های پوچ و گنده و بی سـر و دستــ
تـــا کـــی بــاید ایــن نمـــایش و دیــــد و نشستـــ
پیشنهاد میکنم این آهنگ و دانلود کنید حرف های جالبی میگه
(این متن قسمتی از همین آهنگی هست که لینکشو گذاشتم)
دلگیر نشو از آدم ها
نیش زدن طبیعتشان است
سالهاست که به هوای بــــارانی میگویند: خـــراب!!!
عاشــــــــق دستـــــــ پختـــــــ مادرمــــــــــــــم
اگـر هـــم ســـرد باشــــه مشکلــی نیستــــــــ
در عــــوض یـــه ادویــــه ای میـــزنه کـه بکــــره
تـــو هیــــــچ رستــــورانی نیستــــ و اسمــــش
عشقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
روزتـــــــــــــــ مبــــــــــــارک مــــــــــــــــــــــــادر
زندگی مثل پیانو است ، دکمه های سیاه برای غم ها و دکمه های سفید برای شادی ها
اما زمانی میتوان آهنگ زیبایی نواخت که دکمه های سفید و سیاه را با هم فشار دهی ..
.به سلامتی دکمه سفیدای زندگیتون....
ا
ز ازصفر من تا بیست تو راهی به جز تقدیر نیست
دلخوش به استادم نکن حذف اظطراری دیر نیست
ادامه مطلب ...خوشبخت اگر خار بکارد /
از بخت خوشش لاله و ریحانه در آید /
بدبخت اگر مسجدی از آینه سازد /
یا سقف فرو ریزد و یا قبله کج آید .
به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از آن خارج میشد
به من گفت: نرو "بن بست" است
گوش نکردم... بن بست بود...
وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم پیر شده بودم!!!!!!
به درختان جنگل گفتند:
شما با این عظمت چرا از تکه آهنی به نام تبر میرنجید؟
گفتند:رنجش ما از تبر نیست از دسته ی آن است که از جنس خود ماست...