دموکراسی می گوید: رفیق، حرفت را خودت بزن، نانت را من می خورم.
مارکسیسم می گوید: رفیق، نانت را خودت بخور، حرفت را من می زنم.
فاشیسم می گوید: رفیق، نانت را من می خورم، حرفت را هم من می زنم
و تو فقط برای من کف بزن ...
اسلام حقیقی می گوید: نانت را خودت بخور، حرفت را هم خودت بزن
و من فقط برای اینم که تو به این حق برسی.
اسلام دروغین می گوید: تو نانت را بیاور به ما بده ، و ما قسمتی از آن را جلوی
تو می اندازیم، اما آن حرفی را که ما می گوییم بزن!
ادامه مطلب ...آخرین جمعه سال است بیا آقاجان
حالمان رو به زوال است بیا آقاجان
من غزلهای به یاد تو فراوان دارم
که پر از درد و ملال است بیا آقاجان
به امید ظهور منجی عالم بشریت
داستان غریبی ست . . .
دستی که داس را برداشت،
همان دستی ست که روزی گندم را در مزرعه کاشت!!!
برای حرفهای راستی که میزنیم وقتی که برای ثابت کردن درستی مطلب خدا را قسم میخوریم باور نمیکنند.
وقتی جان بی ارزش خود را به زبان می آوریم باور میکنند
.
.
.
ما چه کرده ایم با خود و ارزش هایمان . . . ؟؟؟
خدایا تو ببخش .........
قبل از این که بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی
کفشهای من را بپوش و در راه من قدم بزن،
از خیابانها، کوهها و دشت هایی گذر کن که من کردم،
اشکهایی را بریز که من ریختم
دردها و خوشیهای من را تجربه کن
سالهایی را بگذران که من گذراندم
روی سنگهایی بلغز که من لغزیدم
دوباره و دوباره برپاخیز و مجدداً در همان راه سخت قدم بزن
همانطور که من انجام دادم ...
بعد ، آن زمان می توانی در مورد من قضاوت کنی
وقتی کاری انجام نمیشه حتماً خیری توش هست
وقتی مشکلی پیش میاد حتماً حکمتی داره
وقتی کسی رو از دست میدی حتماً لیاقتت رو نداشته
وقتی تو زندگیت زمین میخوری حتماً چیزی هست که باید یاد بگیری
وقتی بیمار میشی حتماًجلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده
وقتی سختی پشت سختی میادحتماً وقتشه روحت متعالی بشه
وقتی دلت تنگ میشه حتماً وقتشه با خدای خودت تنها باشی
وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش میاد حتماً داری امتحان پس میدی
وقتی دیگران بهت بدی میکنن حتماً وقتشه که تو خوب بودن خودت رو نشون بدی
وقتی همه ی درها به روت بسته میشه حتماً خدا میخواد پاداش بزرگی بابت صبر و شکیبایی بهت بده!
هیچ وقت با کسی بیشتر از جنبه اش شوخی نکن !
“ حرمت ها شکسته می شود ”
هیچ وقت به کسی بیشتر از جنبه اش خوبی نکن ...
“ تبدیل به وظیفه می شود ”
رفیق فرق میان بابانوئل و حاجی فیروز در چیه؟؟
چی بابانوئل کادو میده ولی حاجی فیروز گدایی میکنه؟
نه عزیزم بیا من فرقشون رو برات روشن کنم!!!
حاجی فیروز ما مثله بابانوئل نه قصر داره نه کاخ نه کالاسکه حاجی فیروز ما زن داره
و چند تا بچه با یه اتاق اجاره ای...
بابانوئل اونا چاقه ولی حاجی فیروز ما لاغر چون حاجی فیروز ما پول نداره بهترین غذا روبخوره
شامش آبدوغ خیاره یا یتیمچه البته میدونم تو حتی اسم اینارو هم نشنیدی.
حاجی فیروز ما صورتش سیاهه چون شب عید نمیتونه واسه بچه و زنش بهترین لباس رو بخره
شاید حتی لباس معمولی هم نتونه بخره حاجی فیروز ما پشت همه اون شعر ها و رقص ها
کلی غم داره!!!
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من با دو چشم خویشتن دیدم که جانم می رود
دوستت دارم پریشان شانه می خواهی چه کار
دام بگذاری اسیرم دانه می خواهی چه کار
تا ابد دور تو می گردم بسوزان عشق کن
ای که شاعر می کشی پروانه می خواهی چه کار
مثل من اواره شو از چار دیواری در ای
در دل من قصر داری خانه می خواهی چه کار
ایینه را بشکن در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه می خواهی چه کار
شرم را بگذار یک اغوش در من گریه کن
گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار
تقدیم به.....
خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.
بنده: خدایا ! خسته ام! نمی توانم.
ادامه مطلب ...
اینو برا شهریایی نوشتم که خیلی ادعاشون میشه!!