درخت، در تهاجم پاییز هرچه را که از دست بدهد،
روح زندگی را برای خودش نگه می دارد.
پس درخت بکارید و با دیدنش در
هر پاییز و بهار،
پاسداشت طراوت و زیبایی را تمرین کنید ...
به
دست خود درختی می نشانم
به پایش جوی آبی می کشانم
کمی تخم چمن بر روی خاکش
برای یادگاری می فشانم
درختم کم کم آرد بر گ و باری
بسازد بر سر خود شاخساری
چمن روید در آنجا سبز و خرم
شود زیر درختم سبزه زاری
به تابستان که گرما رو نماید
درختم چتر خود را می گشاید
خنک می سازد آنجا را ز سایه
دل هر رهگذر را می رباید
به پایش خسته ای بی حال و بی تاب
میان روز گرمی می رود خواب
شود بیدار و گوید : ای که اینجا
درختی کاشتی روح تو شاداب