فرهیختـــگان امروز ؛ مدیـــران فردا
فرهیختـــگان امروز ؛ مدیـــران فردا
میــــ نویسمـــــ برای مـــردی که چـــهارگوشه ی قلبش شــ کـــ ســـ تـــ ـــه است...مهدی جان...
گرد یتیمی برچهره ات ...
آه...سرت سلامت آقاجان...
باران اشکم در بی شکیبی انتظارت امانم نمیدهد.
شیعه را خاک غم بر سر میباید و بازار دل، تا ابد سیاهپوش و آسمان دین را باران باران و اشک و اشک!
.
.
و سامرا...
عجیب است که درکنار چهارچوبی که درست کرده اند و به آن می گویند ضریحت،جان ندادم...
وآن سرداب غریب وتاریک ونمور.....مَهــدی....جــ...ان..آ مده بودم که ببینمت ! همانجا که سید رشتی سلامت داد و جوابش دادی...
کجا
بودی
پس؟؟؟
.
.
سامرا کم از بقیع ندارد...
غریب و خاک آلود !!!دو بیتی هــــــا
پروانه
آمده بالین بابا گوهرِ دُردانهای
بر سر و سینه زند در کنج غربت ، خانهای
سوخته بال و پرش از غم ولیکن ناتوان
دور شمعِ عسگری پر میزند پروانهای
داغ
وای که وقتِ شررم آمده
چه بر سرت ای پدرم آمده
سرت به دامنِ غمم نشسته
داغِ رقیه نظرم آمده
شیعه
ای یازدهم امام شیعه
ای مفتخر از تو نامِ شیعه
بر سامره و حریمِ پاکت
بر مهدی تو سلامِ شیعه
اشعــــــار
عهد
میخوام امشب دلم و رها کنم
دل و همراهِ کبوترا کنم
اون و با غصهها آشنا کنم
دلم و عازم سامرا کنم
به سرم زده هوای دیگری
تا بشم زائرِ کوی عسگری
* * *
بگم آقاجون غریبی میدونم
امشب و دل بی شکیبی میدونم
گریه دردِ تو رو درمون میکنه
تو که بر دردا طبیبی میدونم
خدا امشب عقدهم و وا میکنم
یاریِ یوسفِ زهرا میکنم
Alireza
پنجشنبه 19 دیماه سال 1392 ساعت 08:40 ب.ظ