داستان زیبای کار آموز
وقتی چند لحظه پیش از شروع پرده ی اول ,ستاره ی نمایش افتاد و مرد ,کارگردان گفت :((نمایش باید اجرا شود ))
امشب به جای بازیگر کار آموز ستاره ی نمایش باید نمایش باید نقش نعش را بازی کند.
بازی گر کار آموز به سرعت تغییر لباس داد .اجرای او عالی بود . ستاره آخرین نقشش را بی نقص بازی کرد .
بازیگر کار آموز موقع تعظیم در بابر طوفانی از کف زدن های پرشور ,سرنگی را که در جیب داشت, لمس کرد .
سلام دوست من
وبلاگ بسیار زیبایی داری
وبلاگی برای بودن .مطالب زیبایی فراهم کردی.
امیدوارم همواره در این راه موفق و موید باشی
وبلاگ قابل احترامی داری
درود و صد بدرود
بازم مزاحم میشم
عجب آدمایی پیدا میشن ها!!!
زده به خاطر یه نقش ستاره ی نمایش رو نفله کرده ؟؟!!!
عــــــــــــجب کار زیبایی!!!... عــــــــجب کارآموز زیبایی !!!
خب تقصیر خودشه چرا سرنگو بدون درپوش میذاره تو جیبش؟؟؟
اصن چرا باید تعظیم کنه مثلا؟!