روزی نویسنده ی جوان وخامی ازجرج برناردشاوپرسید :
شمابرای چه چیزی مینویسید استاد ؟
برناردشاو پاسخ داد: برای یک لقمه نان
نویسنده ی جوان ازاین جواب رک وصریح به خروش آمدوگفت :
متاسفم ولی من برخلاف شما برای فرهنگ مینویسم
برنازدشاوگفت :اشکالی ندارد پسرم هرکدام ازمابرای چیزی می نویسیم که نداریم!!
دلگیر نشو از ادما نیش زدن طبیعتشان است
سالهاست که به هوای بارانی میگویند خراب…
اوا چه خشن و عصابانی بوده . . . من فکر می کنم باید برای فرهنگ هم بنویسه خود برنارد . . .