دانشجویان مدیریت ارومیه

دانشجویان مدیریت ارومیه

فرهیختـــگان امروز ؛ مدیـــران فردا
دانشجویان مدیریت ارومیه

دانشجویان مدیریت ارومیه

فرهیختـــگان امروز ؛ مدیـــران فردا

پنج وارونه چه معنا دارد ؟!

 

 

پنج وارونه چه معنا دارد ؟!
خواهر کوچکم از من پرسید
من به او خندیدم
کمی آزرده و حیرت زده گفت
روی دیوار و درختان دیدم
باز هم خندیدم
گفت دیروز خودم دیدم
مهران پسر همسایه
پنج وارونه به مینو میداد

...

پنج وارونه چه معنا دارد ؟!
خواهر کوچکم از من پرسید
من به او خندیدم
کمی آزرده و حیرت زده گفت
روی دیوار و درختان دیدم
باز هم خندیدم
گفت دیروز خودم دیدم
مهران پسر همسایه
پنج وارونه به مینو میداد
آنقَدَر خنده برم داشت که طفلک ترسید
بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم
بعدها وقتی غم
سقف کوتاه دلت را خم کرد
بی گمان می فهمی
- پنج وارونه چه معنا دارد

دستهامان نرسیده ست به هم...
از دل و دیده ، گرامی تر هم
آیا هست؟
_ دست ،
آری ، ز دل و دیده گرامی تر:
دست !
زین همه گوهر پیدا و نهان در تن و جان ،
بی گمان دست گرانقدر تر است.
هر چه حاصل کنی از دنیا ،
دستاوردست !
هر چه اسباب جهان باشد ، در روی زمین ،
دست دارد همه را زیر نگین
سلطنت را که شنیده است چنین؟!
شرف دست همین بس که نوشتن با اوست !
خوشترین مایه دلبستگی من با اوست.
در فروبسته ترین دشواری ،
در گرانبارترین نومیدی ،
بارها بر سر خود ، بانگ زدم :
_ هیچت ار نیست مخور خون جگر ،
دست که هست !
بیستون را یاد آر ،
دستهایت را بسپار به کار ،
کوه را چون پر کاه از سر راهت بردار !
وه چه نیروی شگفت انگیزی ست ،
دستها ئی که به هم پیوسته ست !
به یقین ، هر که به هر جای ، در آید از پای
دستهایش بسته ست !
دست در دست کسی ،
یعنی : پیوند دو جان !
دست در دست کسی ،
یعنی : پیمان د و عشق !
دست در دست کسی داری اگر ،
دانی ، دست ،
چه سخن ها که بیان می کند از دوست به دوست !
لحظه ای چند که از دست طبیب ،
گرمی مهر به پیشانی بیمار رسد ؛
نوشداروی شفا بخش تر از داروی اوست !
چون به رقص آئی و سر مست بر افشانی دست ،
پرچم شادی و شوق است که افراشته ای !
لشکر غم خورد از پرچم دست تو شکست !
دست ، گنجینه مهر و هنر است :
خواه بر پرده ساز ،
خواه در گردن دوست ،
خواه بر چهره نقش ،
خواه بر دنده چرخ ،
خواه بر دسته داس ،
خواه در یاری نابینائی ،
خواه در ساختن فردائی !
آنچه آتش به دلم می زند ، اینک ، هر دم
سرنوشت بشر است ،
داده با تلخی غم های دگر دست به هم !
بار این درد و دریغ است که ما
تیرهامان به هدف نیک رسیده ست ، ولی
دست هامان نرسیده ست به هم !
دست من اما خالیست...

نظرات 3 + ارسال نظر
Alireza چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:15 ق.ظ http://montazar15.blogsky.com

والله هم خودت رو الاف کردی هم مارو هم خواهرت رو ...
خطاب به خواهرت : عزیزم اون قلب هست فهمیدی گلم !
بابا اون بچه است داری واسش دیوان حافظ می خونی
بچه رو عذاب دادی بابا اولش که بهش می خندی بعد یهو می بوسیش بعدم غزلیات می گی بهش ! هنوز به سیاست هم علاقه داری بابا این چه وضعشه

دلتنگ چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:53 ب.ظ

معلم گفت فعل رفت را صرف کن...
گفتم:رفتم رفتی رفت...
سکوتی کلاس را فرا گرفت،بغض گلویم را فشرد!!!!!
سکوت راشکستم وگفتم:دلی راشکست رفت،غرورم را له کرد رفت،عشقی را بی رحمانه گرفت رفت و او برای همیشه رفت.....

Asal پنج‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:39 ق.ظ

دست مدیر درد نکنه!
من چن روزه میخواستم به خواهرش قضیه رو بگم ولی دو دل بودم!
گفتم یه وخ بچه روش وامیشه و پررو میشه مام میمونیم دست داداشش....
توروخدا کار این مهـــران و میـــنو رو نگا کن آخه!!!
بــــــــــی تـــــــــــربیـــــــتااااااااااا....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد