دانشجویان مدیریت ارومیه

فرهیختـــگان امروز ؛ مدیـــران فردا

دانشجویان مدیریت ارومیه

فرهیختـــگان امروز ؛ مدیـــران فردا

منتظر


وقتی خداوند از پشت،
دست هایش را روی چشمانم گذاشت؛
از لای انگشتانش انقدر محو دیدنِ دنیا شدم
که فراموش کردم منتظر است
نامش را صدا کنم…




جمعه های سرد و مردی مهربان

به شقایق سوگند
که تو بر خواهی گشت ،
من به این معجزه ایمان دارم ،
منتظر باید بود
تا زمستـــــــــــــــــــــــان برود ،
غنچـــــــــــــــــــــــــــه ها گل بکنند !

یک اتفاق جالب!!!


در یک پارک محلی در بنگال هنگامیکه دو نفر نابینا نتوانستند شیر آب را پیدا کنند. یک میمون مادر شیر آب را برای آنها باز کرد و تا زمانیکه آنها آب نوشیده و صورت خود را شستند . میمون همانجا ایستاد ، سپس شیر آب را بست و از آنجا دور شد.


پـیـرزنِ تـنـهـا

 

پـیـرزنِ تـنـهـا، امـروز تـمـامِ خـانـه را آب و جـارو کـرده بـود.چـرا کـه بـعـد از مـدتهـا فـرزنـدان او بـه دیـدنـش مـی آمـدنـد. 

وقـتـی از کـارهـایـش فـارغ شـد، رفـت و روی پـلـه جـلوی در نـشـسـت و چـشـم بـه کـوچـه دوخـت. 

وقـتـی فـرشـتـه مـرگ بـه سـراغـش آمـد.
بـه او گـفـت : هـمـیـن جـا ... چـشـم هـایـم را روی هـم نـگـذار.
بـگـذار بـبـیـنـنـد کـه مـنـتـظـرشـان هـسـتـم...!!!