با سلام
به وبلاگ دانشجویان مدیریت ارومیه خوش اومدید.
این وبلاگ برای دانشجویان مدیریت ورودی های سال 90 ایجاد شده
ولی همه می توننداز مطالبش استفاده کنند.
اینجا هم مطالب علمی داریم و هم دلنوشته های دانشجوها و خیلی چیزای دیگه ...!
در ضمن در مورد مطالب حتما نظر بدید ! ( بالا گوشه ی سمت راست هر مطلب )
در نظر سنجی هامونم حتمـــا شرکت کنیـــد!!! {این پایینه }
ادامه...
روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد . بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد،تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت :
روزی آهنگری جوان وارد دهکده شیوانا شد. او در
کار خود بسیار ماهر بود و میتوانست وسایل مختلف
را با کیفیت خوب و قیمت مناسب بسازد و به مردم
عرضه کند. در ابتدا فروش خوبی هم داشت اما به
تدریج میل و رغبت مردم به خرید از او کاهش یافت و
چند هفته که گذشت دیگر هیچکس سراغ او نرفت. دلیل
این عدم استقبال مردم از او، بدگویی آهنگر جوان از
آهنگر پیر قبلی دهکده بود که با وجود سن زیاد به
کسی کاری نداشت و اصلا هم از ورود آهنگر جوان به
دهکده گلهمند نبود. اما برعکس او آهنگر جوان حتی
یک لحظه از بدگویی و تهمت و افترا علیه آهنگر پیر
دریغ نمیکرد.