فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده :
یکى از طلبه هاى حوزه باعظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر
قابل تحملّى بود . روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت
امیرالمؤمنین (علیه السلام)عرضه مى دارد : شما
این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده
اید ، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم ؟!
شب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید :
اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فیجیل و فرش
طلبگى است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در
شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب
خانه در را باز کرد به او بگو :
به آسمان رود و کار آفتاب کند .