دانشجویان مدیریت ارومیه

فرهیختـــگان امروز ؛ مدیـــران فردا

دانشجویان مدیریت ارومیه

فرهیختـــگان امروز ؛ مدیـــران فردا

لیوان آب و مشکلات

استادى در شروع کلاس درس، لیوانى پر از آب به دست گرفت. آن را بالا نگاه داشت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟ شاگردان جواب دادند 50 گرم، 100 گرم، 150 گرم.
استاد گفت: من هم بدون وزن کردن، نمی دانم دقیقاً وزنش چقدر است. اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقى خواهد افتاد.

در ادامه خواهید خواند........

ادامه مطلب ...

بگو چه می بینی؟

شرلوک هلمز کارآگاه معروف و معاونش واتسون رفته بودند صحرا نوردی و شب هم چادری زدند و زیر آن خوابیدند.
نیمه های شب هولمز بیدار شد و آسمان را نگریست. بعد واتسون را بیدار کرد و گفت: «نگاهی به آن بالا بینداز و بگو چه می بینی؟»

ادامه مطلب ...

برایم شیرینی درست کن!

برایم شیرینی درست کن!


حکایت ما و روش موفق شدنمان
می‌گویند روزی ملانصرالدین به همسرش گفت:
برایم شیرینی درست کن که تعریف آن را فراوان از ثروتمندان شنیده‌ام.
همسرش می‌گوید آرد گندم نداریم. ملا می‌گوید آرد جو استفاده کن.
همسرش می‌گوید شیر هم نداریم. ملا جواب می‌دهد: به جایش آب بریز.

در ادامه خواهید خواند........


همسر ملا می‌گوید: شکر هم نداریم. ملا پاسخ می‌دهد: شکر نمی‌خواهد.
همسر ملا دست به کار می‌شود و با آرد جو و آب به اصطلاح شیرینی می‌پزد.
 ملا بعد از خوردن، قیافه‌اش درهم‌ می‌رود و می‌گوید:
چه ذائقه بدی دارند این ثروتمندها!!!!
 حالا ببینید حکایت خیلی از ماها را وقتی می‌خواهیم به موفقیت برسیم.
به ما می‌گویند: کینه‌ها را بیرون بریز که تنها راه خوشبختی رها شدن است.
ما می‌گوییم: یکی از دلایلی که می‌خواهم موفق باشم کم کردن روی بعضی‌هاست
این یکی ‌رو بی خیال.
 می‌گویند: هر چه دیگر نیاز نداری از زندگیت خارج کن تا روح طراوت و سعادت
در زندگیت جریان یابد.
پاسخ می‌دهیم: وقتی به ثروت رسیدم هر آنچه نیاز دارم تهیه می‌کنم، بعد
فکری به حال کهنه‌ها خواهم کرد.
می‌گویند: ورزش کن که برای زندگی سعادتمند به نشاط و سلامتی نیاز داری.
در جواب می‌گوییم: هنگامی‌که موفق شدم و پول کافی به‌دست آوردم بهترین
امکانات ورزشی را تهیه می‌کنم.  
آن وقت همانگونه که ملانصرالدین به نان شیرینی نگاه می‌کند ما به نانی که
برای موفقیت خود ساخته‌ایم نگاه می‌کنیم و می‌گوییم: چه دل خوشی دارند بعضی‌ها !!!
..

داستان عبرت آموز مرد تاجر و باغ زیبا


مردی تاجر در حیاط قصرش انواع مختلف درختان و گیاهان و گلها را کاشته

و باغ بسیار زیبایی را به وجود آورده بود.هر روز بزرگترین سرگرمی و تفریح او گردش در باغ و لذت بردن از گل و گیاهان آن بود.تا این که یک روز به سفر رفت. در بازگشت، در اولین فرصت به دیدن باغش رفت.اما با دیدن آنجا، سر جایش خشکش زد


در ادامه خواهید خواند........

ادامه مطلب ...

دعا های دلنشین کودکانه

دعاهای زیر از کتاب سومین جشنواره بین‌المللی "دستهای کوچک دعا" است. این جشنواره سه سال است که در تبریز برگزار می‌شود و دعاهای بچه‌های دنیا را جمع ‌آوری می‌کند و برگزیدگان را به تبریز دعوت و به آنها جایزه می‌دهد. دعاهایی که می‌خوانید از بچه‌های ایران است.


لطفاً آمین بگوئید:


آرزو دارم سر آمپول‌ها نرم باشد!

(تاده نظر‌بیگیان / ۵ ساله)


خدای مهربانم! من در سال جدید از شما می‌خواهم اگر در شهر ما سیل آمد فوراً من را به ماهی تبدیل کنی!

(نسیم حبیبی / ۷ ساله)



ادامه مطلب ...

آلبرت انیشتین

هنگامی که آلبرت انیشتین شاغل در دانشگاه پرینستون بود ، یک روز قرار بود به خانه برود
ولی او آدرس خانه اش را فراموش کرده بود. راننده تاکسی او را نمی شناخت.
انیشتین از راننده پرسید آیا او می داند خانه اینشتین کجاست.
راننده گفت : "چه کسی آدرس اینشتین را نمی داند؟ هر کسی در پرینستون ادرس خانه انشتین را میداند.
آیا می خواهید به ملاقات او بروید؟" . اینشتین پاسخ داد :" من اینشتین هستم.
من آدرس منزل خود را فراموش کرده ام، می توانید شما مرا به آنجا ببرید؟"
 راننده او را به خانه اش رساند و از او هیچ کرایه ای نیز نگرفت.

تغییرات

وقتی تخم مرغ به وسیله یک نیرو

از خارج می شکند ، یک زندگی به پایان می رسد.

وقتی تخم مرغ به وسیله نیرو

از داخل می شکند ، یک زندگی آغاز می شود.

تغییرات بزرگ

همیشه از داخل انسان آغاز می شود.

الاغ عاقل

الاغ عاقل

کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد.

کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.

پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.

مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می کرد روی خاک ها بایستد.

روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد …

نتیجه اخلاقی : مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود!

اصل پنیر سوئیسی ( swiss cheese ) در مدیریت زمان


روش پنیر سوئیسی : در این روش سوراخی درکار ایجاد می کنید درست مانند سوراخی که در یک نقطه  پنیر سوئیسی وجود دارد. یعنی 5 تا 10 دقیقه روی پروژه ای کار می کنید و بعد آن را رها می کنید و سراغ پروژه ی  دیگری می روید.این روش را حتما اجرا کنید به خصوص اگر اهل مسامحه کاری هستید هیجان دارد. 

اصل پنیر سوئیسی ( swiss cheese  ) در مدیریت زمان : اصل پنیر سوئیسی در مدیریت زمان بدین معناست که حتی اگر وقت کمی دارید آن را صرف کارهای جزئی و کم اهمیت نکنید، بلکه به انجام بخشی ( ولو کوچک ) از کار مهمتان بپردازید . ( پنیر سوئیسی : پنیر زرد رنگی است که داخلش حفره هایی است . )

فرض کنیم نیم ساعت به پایان وقت اداری مانده و دو کار داریم که از نظر اولویت بندی کار اولویت اول مهمتر است ولی بیش از نیم ساعت وقت می طلبد، لذا براساس این اصل کار اولویت دوم را انجام نمی دهیم و همین نیم ساعت را به کار اولویت اول می پردازیم ، که هر از مدتی این کار کردن حالت حفره ای است که در مجموع ، کار به اتمام می رسد.