فرهیختـــگان امروز ؛ مدیـــران فردا
فرهیختـــگان امروز ؛ مدیـــران فردا
ببینمت . . .
گونه هایت خیس اســـت . . .
باز با این رفیق نابابت . . .
نامش چه بود؟
هان!
باران . . .
باز با “باران” قدم زدی ؟
هزار بار گفتم باران رفیق خوبی نیست برای تنهایی ها . . .
همدم خوبی نیست برای درد ها . . .
فقط دلتنگی هایت را خیس و خیس و خیس تر میکنــــــد . . .
Alireza
یکشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1393 ساعت 07:40 ب.ظ
سهراب گفتی: چشمها را باید شست… شستم ولی………….
گفتی: جور دیگر باید دید………… دیدم ولی…………
گفتی زیر باران باید رفت…. رفتم ولی…..
او نه چشمهای خیس و شسته ام را…
نه نگاه دیگرم را… هیچ کدام را ندید!!!!!
فقط زیر باران با طعنه ای خندید و گفت:
دیوانه ی باران ندیده !!!
like