تا کرب و بلا هست، زمین را عشق است
آه دل همواره غمین را عشق است
هر چند که هیچ است همه ارزش ما
مجنون حسینیم، همین را عشق است
.
.
.
جابر این جا حرم محترم خون خداست
هر طرف سیر کنی جلوه ی مصباح هداست
غسل از خون جگر کن که مزار شهداست
سر و دست است که از پیکر صد پاره جداست
.
.
.
گفت ضمایر را بشمار
گفتم من، من، من، من …
گفت فقط من!؟
گفتم آری همگی رفته اند زیارت ارباب و فقط منم که اینجا تنها مانده ام…
.
.
.
کربلایت بار دیگر منزل زینب شده
در عزای اربعینت جان او بر لب شده
او که شمع محفل شمس و قمر، وان غنچه بود
بعد از این پروانه ی هجده گل و کوکب شده
.
.
.
از کودکی به گردن ما شال ماتم است
نابرده رنج، گنج به ما داده ای “حسین”
.
.
.
یک زن میان محملی اندر غم و تاب و تب است
این زن صدایش آشناست، ای وای من او ”زینب” است…
.
.
.
دیده خونبار دارد آسمان کربلا
هست تا در انتظار کاروان کربلا
روز و شب در انتظار مقدمِ آلِ علیست
تشنه کامیها به دشتِ بیکران کربلا
.
.
.
بنازم آنکه دایم گفتگوی کربلا دارد
دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد
به یاد کاروان اربعینی با گریه می گوید
همی بوسم خاکی را که بوی کربلا دارد…