دختر بودن یعنی این چیه پوشیدی گمشو عوض کن
دختر بودن یعنی آرزوی سفر مجردی رو به گور بردن
دختر بودن یعنی خوشگله میشه برسونمت
دختربودن یعنی " برو تو ، دم در وای نستا"
دختر بودن یعنی حق هر چیزی رو فقط وقتی داری که تو عقدنامه نوشته باشن
دختر بودن یعنی تابستون با یه لباس تا خرخره پوشیدن
دختر بودن یعنی ساعت 8 شب دیروقته کجایی بیا خونه
دختر بودن یعنی نخواستن و خواسته شدن
دختر بودن یعنی کلی عروسک که یه دفعه میگن بزرگ شدی بسه جمعشون کن
دختر بودن یعنی پسر حسن آقا ریس یه کارخونه شده میدونی؟
دختر بودن یعنی "کجا داری میری؟"
دختر بودن یعنی تو دریا با لباس بری
دختر بودن یعنی ذلیل بشی آبروم رفت دگمه هاتو ببند
دختر بودن یعنی " از پدرت اجازه گرفتی؟"
دختر بودن یعنی بهت بگن خیلی خودسر شدیا!
دختر بودن یعنی با لباس سفید اومدن با کفن رفتن !
دختر بودن یعنی تباه شدن زندگیت واسه " حرف مردم"
دختر بودن یعنی فراموش کردن آرزوها
دختر بودن یعنی حق نداری به انتخاب خودت تصمیم بگیری....
دختر بودن یعنی اجازه گرفتن واسه هرچی ، حتی نفس کشیدن...
دختر بودن یعنی دفن شدن در زندگی..
دختر بودن یعنی ته ته معصومیت
دختر بودن یعنی شدن دنیای یه نفر
دختر یعنی آئینه ی زیبائی و احساس خدا
همه ی اینا به تمام اون چیزایی که نوشتین می ارزه
دخترم! با تو سخن میگویم
گوش کن، با تو سخن میگویم :
زندگی در نگهم گلزاریست
و تو با قامت چون نیلوفر ـ
شاخه پر گل این گلزاری
من در اندام تو یک خرمن گل می بینم
گل گیسو ـ گل لبها ـ گل لبخند شباب
من به چشمان تو گلهای فراوان دیدم
گل تقوا ـ
گل عفت ـ
گل صد رنگ امید
گل فردای بزرگ
گل دنیای سپید
***
میخرامی و تو را مینگرم
چشم تو آینه روشن دنیای منست
تو همان خرد نهالی که چنین بالیدی
راست، چون شاخه سر سبز و برومند شدی
همچو پر غنچه درختی، همه لبخند شدی
دیده بگشای و در اندیشه گلچینان باش
همه گلچین گل امروزند
همه هستی سوزند
***
کس بفردای گل باغ نمیاندیشد
آنکه گرد همه گلها بهوس میچرخد ـ
بلبل عاشق نیست ـ
بلکه گلچین سیه کرداریست ـ
که سراسیمه دود در پی گلهای لطیف ـ
تا یکی لحظه بچنگ آرد و ریزد بر خاک
دست او دشمن باغ است و نگاهش ناپاک
تو گل شادابی
به ره باد، مرو
غافل از باغ مشو
***
ای گل صد پر من!
با تو در پرده سخن میگویم :
گل چو پژمرده شود جای ندارد در باغ
گل پژمرده نخندد بر شاخ
کس نگیرد ز گل مرده سراغ
***
دخترم! با تو سخن میگویم:
عشق دیدار تو بر گردن من زنجیریست
و تو چون قطعه الماس درشتی کمیاب
« گردن آویز » بر این زنجیری
تا نگهبان تو باشم ز « حرامی » هر شب
خواب بر دیده من هست حرام
بر خود از رنج به پیچم همه روز
دیده از خواب بپوشم همه شام
***
دخترم، گوهر من !
گوهرم، دختر من !
تو که تک گوهر دنیای منی
دل بلبخند « حرامی » مسپار
« دزد » را « دوست » مخوان
چشم امید بر ابلیس مدار
***
دیو خویان پلیدای که سلیمان رویند
همه گوهر شکنند
« دیو » کی ارزش گوهر داند ؟
نه خردمند بود ـ
آنکه اهریمن را ـ
از سر جهل، سلیمان خواند
***
دخترم ـ ای همه هستی من !
تو چراغی، تو چراغ همه شبهای منی
به ره باد مرو
تو گلی، دسته گل صد رنگی
پیش گلچین منشین
تو یکی گوهر تابنده بی مانندی
خویش را خوار مبین
***
آری ای دخترکم، ای به سراپا الماس
از « حرامی » بهراس
قیمت خودمشکن
قدر خود را بشناس
قدر خود را بشناس...
داغ دل من یکی که تازه شد!
واقعا قشنگ بود.ممنون
دختر بودن انقدرام که فک میکنی بد نیست...
خیلی وقتا از پسر بودن بهتره!!!