شاید حسین از بزرگ شدن و جدی شدن مسائل واهمه دارد. به همین دلیل مادر او را به مدرسه می برد و همه جاهایی را که برای تفریح و ورزش بچه ها تجهیز شده است به او نشان می دهد. او از دوستان جدیدی صحبت می کند که در مدرسه پیدا خواهد کرد و روزهایی که دیگر دلش برای خانه تنگ نمی شود بلکه برای مدرسه و دوستان و معلمانش دلتنگ خواهد شد.
ترس از رها شدن
یک روز مریم و مادرش به خانهحسین آمده بودند و بچه ها با هم بازی
می کردند. مریم مدام اسباب بازیهای حسین را به مادرش نشان می داد
و می گفت باید از این برایم بخری. مادر مریم یک دفعه گفت: کی بشه
بری مدرسه از دست تو یکی هم خلاص بشم.
مادر او را سخت در آغوش می کشد و می گوید:
تو پیر هم که بشوی پسر عزیز خودمی.
پای صحبت مشاور :
مادر نکاتی را نیز از مشاور مدرسه کودکش می آموزد. او می گوید :
- مدرسه، ناظم و معلم را وسیله تهدید کودک قرار ندهید.
- سعی کنید علت اصلی ترس کودک را پیدا و آن را حل کنید.
- از سرزنش و مقایسه و تحقیر فرزندتان پرهیز کنید و دوست داشتن او
را مشروط به مدرسه رفتن نکنید
و به او نگویید مدرسه رفتن عامل دوست داشته شدن اوست و اگر مدرسه نرود مادرش نمی شوید.
- دلیل مدرسه رفتن را برای کودک می توان یک قانون اجتماعی بیان
کرد.
- با او در مورد مشکلات مدرسه نرفتن یا به دست نیاوردن شغل مناسب
در صورت مدرسه نرفتن، صحبت نکنید.
- به او توانایی مراقبت از خود را در مدرسه بیاموزید و سعی کنید
حتی اگر کودک سردرد و سایر علائم اضطراب را نشان داد،
او را از مدرسه رفتن معاف نکنید چون به زودی این علائم از بین می رود، اما در خانه ماندن این حالت ها را تثبیت می کند.
- وقتی کودک از مدرسه به منزل برمی گردد، حتما باید یکی از اعضای
خانواده در کنار او باشد.
- اجازه دهید کودک درباره احساسش در مورد مدرسه صحبت کند. اگر لازم
شد والدین ساعاتی را در دفتر مدرسه بمانند
تا کودک میان ساعات کلاس با دیدن آنها آسوده شود و کم کم این حضور کاهش یابد.
می توان ساعات حضور کودک را در مدرسه کم کم افزایش داد.
یه خاطره خود من روز اول مدرسه رو پیچوندم اومدم خونه گفتم سری من بعد از ظهره ....

ئانشگاهم همینطوری می کنی دیگـــــــــــــــــه !!!!!!!!!