ما را دل از کشاکش دنیا شکسته است
این کشتی از تلاطم دریا شکسته است
تنها ننالم از غم ایام و جور یار
باشد مرا دلی و ز صد جا شکسته است
از آنچه پیش دوست بود در خور نثار
تنها مرا دلی بود ,اما شکسته است
این حسرتم کشد که ز مرغان این چمن
بال من فلک زده تنها شکسته است
یک دل به سینه دارم و یک شهر دلستان
بازار من ز گرمی سودا شکسته است
هر چیز بشکند ز بها افتد ولیک
دل را بها و قدر بود تا شکسته است