وقتی ردپای احساس سبز انسانیت خویش را
در قلب کسی باقی بگذاری،بیشتر از حاضرین،
حاضر خواهی بود؛
حتی اگر غایب باشی......
یک روز خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. از آنجا که لاک
در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند.
در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند. برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیز
کردند، و سبد پیکنیک رو باز کردند، و مقدمات رو آماده کردند. بعد فهمیدند که
نمک نیاوردند!
ادامه مطلب ...
پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر بیرون رفت. دید نگهبانی با لباس اندک نگهبانی میدهد. به او گفت سردت نیست؟ نگهبان گفت چرا اما مجبورم طاقت بیارم.
پادشاه گفت : به قصرم میروم و یک لباس گرم برایت می آورم. پادشاه به محض اینکه به قصر رفت سرمای بیرون قصر را فراموش کرد.
<<ادامه شو حتما بببینید>>
ادامه مطلب ...ادامه مطلب ...
شیر نری دلباختهی آهوی ماده شد.
شیر نگران معشوق بود و میترسید بوسیله حیوانات دیگر دریده شود.
از دور مواظبش بود…
پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست،
شیری را دید که به آهو حمله کرد. فوری از جا پرید و جلو آمد.
دید ماده شیری است. چقدر زیبا بود، ...
گردنی مانند مخمل سرخ و بدنی زیبا و طناز داشت.
با خود گفت: حتما گرسنه است. همان جا ایستاد و مجذوب زیبایی ماده شیر شد.
و هرگز ندید و هرگز نفهمید که آهو خورده شد…
نتیجه اخلاقی : هیچ وقت به امید معشوقتون نباشید !! و در دنیا رو سه چیز حساب نکنید اولی خوشگلی تون دومی معشوقتون و سومی را یادم رفت. اها اینکه تو یاد کسی بمونید وقتی لازمه ....
پرسید:ناهار چی داریم مادر؟
مادرگفت:باقالی پلوباماهی
یاخنده روبه مادر کردوگفت:ماامروز این ماهی هارا میخوریم ویه روزی این
ماهی ها مارا میخورند
چندوقت بعد.....عملیات والفجر۸......درون اروند رود گم شد
ومادر تاآخر عمرش ماهی نخورد...
آدمی اگرفقط بخواهد خوشبخت باشدبزودی موفق میگرددولی او میخواهد
خوشبخت ترازدیگران باشدواین مشکل است زیرا اودیگران راخوشبخت تر از
آنچه هستد تصورمیکند
یادم باشد زمان بهترین استاد است
یادم باشد قبل از هرکار با انگشت به پیشانی ام بزنم تا بعدا با مشت برفرقم نکوبم
یادم باشد باکسی آنقدر صمیمی نشوم شاید روزی دشمنم شود
یادم باشد باکسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستم شود