دانشجویان مدیریت ارومیه

دانشجویان مدیریت ارومیه

فرهیختـــگان امروز ؛ مدیـــران فردا
دانشجویان مدیریت ارومیه

دانشجویان مدیریت ارومیه

فرهیختـــگان امروز ؛ مدیـــران فردا

دخترک گلفروش...

 

  

پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم 

  

 

و برای طرفم شاخ و شونه  

 میکشیدم که نابودت میکنم !

به زمینو زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی! زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و

خلاصه فریاد میزدم که دیدم یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمی رسید هی می پرید بالا و میگفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید

منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد میزدم و هی هیچی نمیگفتم به این بچه ی مزاحم!

اما دخترک سمج اینقد بالا پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرمو آوردم از پنجره بیرون و با فریاد گفتم:

بچه برو پی کارت ! من گل نمیخـرم ! چرا اینقد پر رویی! شماها کی میخواین یاد بگیرین مزاحم دیگران نشین و

دخترک ترسید و کمی عقب رفت! رنگش پریده بود ! وقتی چشماشو دیدم ناخودآگاه ساکت شدم! نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند اومد! البته جواب این سوالو چند ثانیه بعد فهمیدم!

ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم، اومد جلو و با ترس گفت: آقا! من گل نمیفروشم! آدامس میفروشم! دوستم که اونورخیابونه گل میفروشه! این گل رو برای شما ازش گرفتم که اینقد ناراحت نباشین! اگه عصبانی بشین قلبتون درد میگیره و مثل بابای من میبرنتون بیمارستان، دخترتون گناه داره

دیگه نمیشنیدم حرفاشو! خدایا! چه کردی با من! این فرشته ی کوچولو چی میگه؟!

حالا علت سکوت ناگهانیمو فهمیده بودم! کشیده ای که دخترک با نگاه مهربونش بهم زده بود، توان بیان رو ازم گرفته بود! و حالا با حرفاش داشت خورده های غرور بی ارزشمو زیر پاهاش له میکرد!

یه صدایی در درونم ملتمسانه میگفت: رحم کن کوچولو! آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یک نفر استفاده نمیکنه! … اما دریغ از توان و نای سخن گفتن!

تا اومدم چیزی بگم، فرشته ی کوچولو، بی ادعا و سبکبال ازم دور شد! اون حتی بهم آدامس هم نفروخت! هنوز رد سیلی پر قدرتی که بهم زد روی قلبمه! چه قدرتمند بود!

همیشه مواظب باشید با کی درگیر میشید! ممکنه خیلی قوی باشه و بد جور کتک بخورید که حتی نتونید دیگه به این سادگیا روبراه بشین

 
نظرات 5 + ارسال نظر
SAHEL یکشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 01:22 ب.ظ

خیلی قشنگ بود!

رضا دوشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 07:14 ب.ظ

واقعا عبرت اموز بود دستتون درد نکمه

ممنون

Deniz سه‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 05:55 ب.ظ

خعلی خعلی قشنگ و رمانتیک و دراماتیک بود...
عکس دختره چه نازه...........
مرسی...........

Asal چهارشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 01:19 ب.ظ

امان از دست این ملت عصبی
چه دختر خوشگلیم هس اگه گفتین شبیه کیه؟

اره واقعا
شبیه کی؟؟

alireza چهارشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 08:23 ب.ظ http://montazar15.blogsky.com

زمانه چنین هشدارهایی دارد که بگوید ؛ هاااااااااای ای انسان زندگی 2 روز است محبت کن تا محبت ببینی ...

زیبا بود ممنون !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد