-
دوست داشتم جای برادرت بودم !!
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 00:47
پسرک جلوی خانومی را میگیرد و با التماس میگوید : خانم ! تو رو خدا یه شاخه گل بخرید زن در حالی که گل را از دستش میگرفت نگاه پسرک را روی کفش هایش حس کرد , چه کفش های قشنگی دارید ! زن لبخندی زد و گفت:برادرم برایم خریده است دوست داشتی جای من بودی؟؟ پسرک بی هیچ درنگی محکم گفت : نه ولی دوست داشتم جای برادرت بودم ! ... تا من...
-
آشپزی
یکشنبه 17 شهریورماه سال 1392 00:54
-
روز دختر مبارک!
شنبه 16 شهریورماه سال 1392 21:44
روز همه ی دخترای ناز ایران زمین مبارک!
-
خدایا راضیم به رضایت...
شنبه 16 شهریورماه سال 1392 00:22
نداشته ها و تنهایی های کوچک با چیزها و آدمهای کوچک پر میشوند ؛ نداشته ها و تنهایی های خیلی خیلی خیلی بزرگ ، فقط با خدا ... مهم نیست در این زمین خاکی چقدر تنها باشیم و چقدر حرفهایمان برای دیگران غیر قابل فهم باشد و وقت انسانها برایمان کم ... شکر که خداهست و او جبران تمام دلتنگی ها و مرهم تمام زخمهاست ... هر وقت دلت...
-
تنبیه...!
جمعه 15 شهریورماه سال 1392 14:03
نوعی شیوه ی تنبیه برای بچه های شیطون !
-
اخه کجاش شبیه ؟!
جمعه 15 شهریورماه سال 1392 00:37
اخه کجاش شبیه ؟!
-
بعضی عکس ها به اندازه یک کتاب پیام دارند ...!!!
پنجشنبه 14 شهریورماه سال 1392 12:50
کسی که هدف داشته باشه هیچ توجهی به وسوسه های مسیر نمی کنه.
-
آشپزی سامان گلریز در "بهــونه"
چهارشنبه 13 شهریورماه سال 1392 23:59
ماهیتابه تفلون دسینی رو می گذارید روی گاز پنج شعله فردار سینجر که با ضمانت سام الکتریک عرضه میشه. بعد گاز رو با کبریت توکلی روشن کنید. کمی روغن لادن دوست تو و من رو بریزید توش. دو تا هم تلاونگ بندازید داخلش. اگر در حین کار خسته شدید از ماساژور شاندرمن استفاده کنید. همتون رو می سپرم به خدای بزرگ و بیمه سینا و ایران...
-
اینجا ایران است!
چهارشنبه 13 شهریورماه سال 1392 18:36
اینجا نه لندنه، نه نیویورک! اینجا اصفهانه کلیسای وانگ!
-
بـــــزرگـــــتـــرین خیــــانت
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1392 22:56
اختــراع تلفـن بـــــزرگـــــتـــرین خیــــانت بــــه بشــــریـت بـــود . . .! خـــداحــافظـــــی بـــایــــد رو در رو بــــاشه . . .؛ گــاهــی اوقـــات اشـک هــا ، آدم هــا رو بیـــدار میکــنن . . . لعنــت بـــر خـداحــافـظــــی هـــای تـلـفـنـــــی ...!
-
زود قضاوت نکن
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1392 13:39
هر پرهیزکار گذشته ای دارد و هر گنهکار آینده ای پس هیچوقت زود قضاوت نکن ...
-
اندر احوالات سایت دانشگاه
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1392 03:28
برای سلامتی سایتمون دعا کنید بیچاره مریض شده ما رو هم نمیشناسه
-
کیف قشنگ!
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1392 00:31
-
پدر آسمانی...
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1392 17:24
دختری سه ساله بود که پدرش آسمانی شد . . . دانشگاه که قبول شد، همه گفتند: با سهمیه قبول شده!!! ولی ... هیچ وقت ن فهمیدند کلاس اول وقتی خواستند به او یاد بدهند که بنویسد بابا ! یک هفته در تب ســـــــوخت . . . !!
-
روش های آدرس دادن به خواستگار!"طنــــز"
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1392 11:51
دختری از کوچه باغی میگذشت یک پسر در راه ناگه سبز گشت در پی اش افتاد و گفتا او سلام بعد از آن دیگر نگفت او یک کلام دختر اما ناگهان و بی درنگ سوی او برگشت مانند پلنگ گفت با او بچه پروی خفن می دهی زحمت به بانویی چو من؟ من که نامم هست آزیتای صدر من که زیبایم مثال ماه بدر من که در نبش خیابان بهار میکنم در شرکت رایانه کار...
-
پـیـرزنِ تـنـهـا
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1392 11:09
پـیـرزنِ تـنـهـا، امـروز تـمـامِ خـانـه را آب و جـارو کـرده بـود.چـرا کـه بـعـد از مـدتهـا فـرزنـدان او بـه دیـدنـش مـی آمـدنـد. وقـتـی از کـارهـایـش فـارغ شـد، رفـت و روی پـلـه جـلوی در نـشـسـت و چـشـم بـه کـوچـه دوخـت. وقـتـی فـرشـتـه مـرگ بـه سـراغـش آمـد. بـه او گـفـت : هـمـیـن جـا ... چـشـم هـایـم را روی هـم...
-
از مرگ نترسید...
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1392 00:32
از مرگــــــــــ نترســـــــــــــــــــــــــــــــــــید..! از این بترســـــید که وقتـــی زنده اید چیزی در درون شـــما بمیرد بــــنام انـــسانیت...
-
مرخصی !!!
شنبه 9 شهریورماه سال 1392 16:59
سلام دوستان نمی دونم تا کی ولی تا اطلاع ثانوی به دلیل اینکه می خواهیم تغییرات داخلی بدیم در خونه دیگه خونه نیستم و به آسونی به اینترنت دسترسی ندارم در نتیجه نمی تونم به راحتی پست بذارم . خلاصه هوای سایتمون رو داشته باشید ، در امان خدا همیشه سرحال و سلامت باشید ، یا علی .
-
معنی بعضی از کامنتای دخترا در فیس بـــــوووق! "طــنــز"
شنبه 9 شهریورماه سال 1392 13:04
ﻋﮑﺴﺖ ﻗﺸﻨﮕﻪ = ﺩﻭﺱ ﭘﺴﺮ ﻣﻦ ﻣﯿﺸﯽ؟! ﺑﺎﺑﺎ ﻭﺭﺯﺷﮑﺎﺭ = ﻋﺎﺷﻖ ﻫﯿﮑﻠﺘﻢ! ﻻﯾﮏ = ﺧﻮﺷﻢ ﻣﯿﺎﺩ ﺍﺯﺕ! ﺑﭽﻪ ﭘُﺮﺭﻭ = ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺑﺪﻩ ﺩﯾﮕﻪ! ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ = ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺎﻫﯿﯿﯽ! ﻧﺨﯿﺮ = ﺑﻠﻪ! ﺩﯼ = ﺍﯼ ﺷﯿﻄﻮﻥ! ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ = ﺑﺎﺑﺎ ﯾﮑﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻦ! ﻣﻦ ﺍﺯ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻣﺘﻨﻔﺮﻡ = ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﯼ! ﺧﯿﻠﯽ ﺧﺴﺘﻢ ﻭ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﻣﯿﺎﺩ = ﺗﻮ ﺭﻭ ﺧﺪﺍ ﻧﺎﺯﻣﻮ ﺑﮑِﺶ! ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﻡ ﻻﻻ = ﺑﻬﻢ ﺷﺐ...
-
زیاد خوب نباش...
شنبه 9 شهریورماه سال 1392 00:15
زیاد خوب نباش ... زیاد هم دم دست نباش... این روزها آدمها عجیب به خوبی..به شیرینی آلرژی پیدا کرده ا ند.. زیاد که باشی .. زیادی میشوی.. !!
-
تعمیـــرکار و جـــراح!
جمعه 8 شهریورماه سال 1392 22:16
روزی جـراحـی بـرای تـعـمـیـر اتـومـوبـیـلـش آن را بـه تـعـمـیـرگـاهـی بـرد،تـعـمـیـرکـار بـعـد از تـعـمـیـر بـه جـراح گـفـت :مـن تـمـامِ اجـزای مـاشـیـن را بـه خـوبـی مـیـشـنـاسـم و مـوتـور و قـلـبِ آن را کـامـل بـاز و تـعـمـیـر مـیـکـنـم،در حـقـیـقـت مـن آن را زنـده مـیـکـنـم.حـال ، چـطـور درآمـدِ سـالانـه ی مـن یـک...
-
کی انتظار به سر می رسد ؟
جمعه 8 شهریورماه سال 1392 20:35
امیرالمومنین علیه السلام در غم شهادت مالک اشتر فرمودند : همانا مالک برای من آنگونه بود که من برای رسول خدا صلی الله علیه و آله بودم. رجالالعلامةالحلی، ص169 * * * * * مولای من صاحب الزمان! همه آرزویم این است که ای پدر ، نام مرا به زبان بیاوری و مرا دعا کنی تا خدمتگزارت باشم... جز دعای شما امیدی نداریم ...
-
تعطیل تر از جمعه خود ما هستیم...
جمعه 8 شهریورماه سال 1392 12:45
گفتیم چرا نیامدی حق داری تعطیل تر از جمعه خود ما هستیم ابا صالح التماس دعا هرکجا رفتی یاد ما هم باش..
-
تـــو آســوده بــخــواب...
پنجشنبه 7 شهریورماه سال 1392 12:49
خانواده «خوئینی» که با تلاش آتش نشان فداکار «امید عباسی» از حادثه آتش سوزی منزل مسکونی جان سالم به در برده بودند به دیدار خانواده امید عباسی رفتند. به گزارش خبرنگار پایگاه خبری 125، خانواده خوئینی به همراه مدیران و مسئولان و همکاران آن آتش نشان فداکار برای ادای احترام و دلجویی از خانواده این بزرگوار عازم محل زندگی وی...
-
خدای من
پنجشنبه 7 شهریورماه سال 1392 11:10
خدای من تو اگر "دست"مرا بگیری هیچکس مرا "دست کم" نمی گیرد…
-
بزرگ شدیم
پنجشنبه 7 شهریورماه سال 1392 09:02
-
کوتاهی از کوتاهی کردن...
پنجشنبه 7 شهریورماه سال 1392 00:02
-
از عقلت استفاده کن !!!
چهارشنبه 6 شهریورماه سال 1392 20:35
برای اداره کردن خودت از عقلت استفاده کن و برای اداره کردن دیگران از قلبت
-
و آنـگاه که خداونـد سکـوت را آفریـد ...
چهارشنبه 6 شهریورماه سال 1392 20:00
و آنـگاه که خداونـد سکـوت را آفریـد ... سکوت، یعنی گفتن در نگفتن، یعنی مقابله با شهوت رام نشدنی حرف، یعنی تمرین برگشتن به دوران جنینی و شنیدن انحصاری لالائی قلبِ مادر در تنهائی محض. سکوت در مکالمه تلفنی، یعنی تردید یا مزاحمت، یا شرم. هر سکوتی، سرشار از ناگفته ها نیست، بعضی وقت ها، سرشار از خجالتِ گفته هاست. موسیقی،...
-
گــربه خـ ـ ـ ـرخــوان!
چهارشنبه 6 شهریورماه سال 1392 12:50
عـــــــــــاغــــــــــــا اجــــــــازه مــــــــــا بگیـــــــــم؟؟؟