دانشجویان مدیریت ارومیه

فرهیختـــگان امروز ؛ مدیـــران فردا

دانشجویان مدیریت ارومیه

فرهیختـــگان امروز ؛ مدیـــران فردا

خدا...

 

 دیشب با خدا دعوایم شد ......

با هم قهر کردیم .....فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد......

­ رفتم گوشه ای نشستم .... چند قطره اشک ریختم..... و خوابم برد

صبح که بیدار شدم .... مادرم گفت...

نمیدانی از دیشب تا صبح چه " بارونی " می آمد ....!!

نظرات 1 + ارسال نظر
alireza دوشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 11:29 ق.ظ http://montazar15.blogsky.com

خدا : اگر بندگانم می دانستند بعد از ارتکاب به گناه چقدر آرزوی برگشت آنان را دارم ؛ از شدت شوق می مردند ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد