روزی ثروتمندی سبدی پر از غذاهای فاسد به فقیری داد.
فقیر لبخندی زد و سبد را گرفته و از قصر بیرون رفت.
فقیر همه آنها را دور ریخت و به جایش گلهایی زیبا وقشنگ
در سبد گذاشت و بازگردانید.
ثروتمند شگفت زده شد و گفت:
چرا سبدی که پر از چیزهای کثیف بود،
پر از گل زیبا کرده ای و نزدم آورده ای؟!
روزی نویسنده ی چیره دستی که کتابی هم در مورد انسانیت و شخصیت نوشته بود به نویسنده ای دیگر تکه پرانید که قلم را چرا در وصف غذاها و خوردنی ها و آشامیدنی ها به کار می گیری ؛ ارزش قلم فراتر از این هاست ...
نویسنده گفت : من فکر می کنم هرکس برای آنچه که کمبود دارد می نویسد !!!