یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
که تنها دل من ؛ دل نیست
فکر میکردم در قلب تـــو محکوم به حبس ابد هستم!
به یکباره جا خوردم وقتی زندان بان بر سرم فریاد زد: هـــی تـــــــو!؟! آزادی. . .
و صدای گام های غــــــــــریبه ای که به طرف سلول من می آمد . . . . .