آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ | بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا؟ | |
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی | سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا؟ | |
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم | دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟ | |
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند | در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا؟ | |
در خزان هجر گل، ای بلبل طبع حزین | خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا؟ |
شعرای استادشهریار خیلی زیباست منم کتاب اشعار ترکی شو واسه بابام برای روز پدرگرفتم که بدم بهش
یاد فیلم شهریارو برام زنده کرد
اون شعر استادو بیشتر از بقیه دوس دارم...
.
.
ادرم هر گئجه حسرتلی خیالین گــوزلیم
آیا باخدیخجا دوشر یاده جمالین گــوزلیم
دنیا بش گونده گولوم سالما نظردن بیزه سن
یوخلا هردن ده منی اولسا مجالین گوزلیم
<این مال شهریار نیستا ولی انــــقد دوس دااااارم که نگو>
دلم امشب دگربار غوغا نموده
چه فریادها می زند از دوری تو
ولی در شک و شبهه گیر کردم
که آیا صدایم می رسد بر گوشه ی (گوش) تو