یه موقع هایی تو زندگی ...
نه امیدی هست و نه شوقی برای فردا.
یه موقع هایی تو زندگی ...
توان حرکت کردن از ما سلب می شه!
یه موقع هایی تو زندگی ...
فقط می خوای بخوابی تا درد بیهودگی رو فراموش کنی.
یه موقع هایی تو زندگی ...
احساس می کنی دست از پا دراز ترشدی.
یه موقع هایی تو زندگی ...
احساس می کنی که دیگه قدرت و ابهت گذشته رو نداری.
یه موقع هایی تو زندگی ...
یادت میاد گذشته ها چقدر چالاک و سریع بودی .
اما حالا...
آره زندگی همینه!
تلخی و تاریکی و تنهایی هم تو زندگی هست.
این ها مثل زمستون می مونند .زمستون جزء طبیعته.
بدون زمستون بهار معنا نداره.
پس یادت باشه...
توی لحظات زمستونی ,بهار رو به خاطر داشته باشی.
همونجوری که خاطر بهار در ذهن درخت جاری است.
آره...
زمستان رفتنی است
بهار آمدنی است
و فردا روز دیگری ست.
خیلی زیبا بود
شما تا این موقع بیدار موندین