یک شرکت بزرگ، قصد استخدام یک مشاور را داشت اما متقاضیان این فرصت شغلی حدود دویست نفر بودند! بدین منظور مسئولین شرکت، برای تعیین آن یک نفر تصمیم به برگزاری آزمونی گرفتند.این آزمون فقط یک پرسش داشت!پرسش این بود:
" شما در یک شب توفانی درحال رانندگی هستید که از جلوی یک ایستگاه اتوبوس میگذرید. سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستید:
یک پیرزن که در حال مرگ است.
یک پزشک که قبلا جان شما را نجات داده است
و یک خانم یا یک آقا که در رؤیاهایتان خیال ازدواج با او را دارید.
شما میتوانید تنها یکی از این سه نفر راسوار کنید. کدام را انتخاب خواهید کرد؟ دلیل خود را شرح دهید!"
پیش از اینکه ادامه ی داستان را بخوانید، شما هم کمی فکر کنید!
قاعدتا این آزمون نمی تواند نوعی تست شخصیت باشد، زیرا هر پاسخی دلیل خودش را دارد؛
پیرزن در حال مرگ است، شما باید ابتدا او را نجات دهید؛ هرچند او خیلی پیر است و به هر حال خواهد مرد.
شما باید پزشک را سوار کنید، زیرا قبلا جان شما را نجات داده است و این فرصتی است که می توانید لطف او را جبران کنید؛ اما شاید بعدا هم بتونید جبران کنید.
شما باید شخص مورد علاقه تان را سوار کنید، زیرا اگر این فرصت را از دست دهید ممکن است هرگز نتوانید یکی مثل او را پیدا کنید.
از حدود دویست نفری که در این آزمون شرکت کرده بودند،شخصی که استخدام شد دلیلی برای پاسخ خود نداد!
او نوشته بود: "سوئیچ ماشین رابه پزشک میدهم تا پیرزن را به بیمارستان برساند و خودم به همراه همسر رؤیاهایم منتظر اتوبوس میمانیم!"
حالا واقعاً شما بودید، چیکار میکردید؟؟؟
این آگهی استخدام فک نمیکنم مال کشور ما باشه!!



آخه یه ایرونی به هر نحوی که شده هر سه تاشونم سوار میکنه حتی اگه لازم شد از باربند و کاپوت هم استفاده میکرد تا کسی پیاده نمونه..........
وقتی 4 نفری رو یه موتور میشینن دیگه فک کن تویه ماشین چند نفر جا میدن........
خارجه ای یا که از این کارا بلد نیستن میمونن هاجو واج.......
شــــاید
ولی دنیز ایرانیام بعضیاشون سنگ دل شدن!
اگه یکی کنار خیابون بمیره نجاتش نمیدن و میگن حوصله ی دردسر نداریم!!!
البته از یه جهتم حق دارن ها چون مــــاجراها دارن بعدش. کباب میشن حین ثواب... اما خب انسانیتمون کجا رفته پس؟؟؟
مگه وجدان آدم آروم میگیره از کنار همچین صحنه هایی به راحتی رد شه؟؟؟؟
جالــــــــــب بــــــود
من هنوز ادامش رو نخوندم گفتم بذار جوابم رو بگم !




من اون سومی رو سوار می کردم
چون دیگه اون دکتر ماهره اون پیرزنه رو نجات میداد دیگه ما هم بریم به زندگیمون برسیم
والله
.
.
.
.
.
ااااااااااااااه چه نزدیک گفتم خوب دیگه منم قبول شدم
بـــه بــــــــــه چوخ موبارهده!!!!
دوستان تــــــــــــوجه کنن!!!!!!!!!! یه شیرینی دیگه به بقیه داره اضافه میشه ها...
آخه دکتر بدخت تو اون توفان مهارتش به چه دردش میخوره؟؟؟
شمام یه چـــی میگینااااااا... جعبه کمک های اولیه نداره که با خودش!
.
.
.
حالا چه زودم خودشو استخدام میکنه!!!
یه نفر میخواستیم که استخدام کردیم دا
بعدشم شما که سویچی ردو برل نکردین....
ای بابا جو رو متشنج نکن خبری نیست اصلأ




من واسه تولدم شیرینی دادم ببین واسه ... چه می کنم دیگه
من جعبه کمک های اولیه دارم خوب می دم به دکتره اگه نتونست اون پیر زن رو زنده نگهداره خاک تو سرش واقعأ
خیلیم دلتون بخواد اصلأ می رم ماکروسافت استخدام می شم !
ایندفعه شــامه دیگه نـــه؟؟؟
والا ما اونم ندیدیم...
باشه پس شیرینی استخدام بدین!!!
اون دیگه تقصیر خودتون بود نبودید

حالا اینبار عوضش درمیاد ایشاالله
ماکروسافت هم خیلی اصرار کرد ها ولی بخاطر امتحانات ردش کردم
نـــــه من مطمئنم به خاطر شیرینی دادن رد کردین!!!!!!!!

نگران نباشید بعد امتحانا دوباره مایکروسافتو میفرستم دنبالتون که دوباره پیشنهاد کار بدن بهتون...
ای بابا اگه شیرینی می خوای باشه حالا یه مناسبتی پیش میاد شیرینی هم می دم مثلأ میلاد امام مهدی چرا آخه می خواییـــــــــــد من از خانواده دور بشم برم یه کشور غریب کار کنم ؟؟
حــالا کلی هم میخواد منت بذاره نخواستیم بابا!
اه حیـــف شد دا باید به فکر یه کارمند دیــــگه باشم!
ای خـــــــــــــــــــــــــدا بابا من اصلأ منت گذاشتن تو اخلاقم نیست به خدا ...

اتفاقأ خیلیم دوست دارم شیرینی دادن رو !!!
فقط داشتم شوخی می کردم والله
Ok!midunam
tamam...