با سلام
به وبلاگ دانشجویان مدیریت ارومیه خوش اومدید.
این وبلاگ برای دانشجویان مدیریت ورودی های سال 90 ایجاد شده
ولی همه می توننداز مطالبش استفاده کنند.
اینجا هم مطالب علمی داریم و هم دلنوشته های دانشجوها و خیلی چیزای دیگه ...!
در ضمن در مورد مطالب حتما نظر بدید ! ( بالا گوشه ی سمت راست هر مطلب )
در نظر سنجی هامونم حتمـــا شرکت کنیـــد!!! {این پایینه }
ادامه...
من که شخصأ اینطوری بودم با هرکی قهر می کردم بعدش قیامت می شد . . . البتـــــــــه حالا به بهشت ختم می شد یا جهنم دیگه بماند !
زمان شما رو نمیدونم ولی زمان ما بهشت میشد... خوراکی هامونو با هم تقسیم میکردیم، عروسکامونو به همدیگه قرض میدادیم،...(میبینی از همون بچگی مهربون بودم) خلاصه بعد از قیامت کلی صمیمی میشدیم، وای دست علی میدادیم که دیگه قهر نکنیم!!!! یـــــــــــادش بـــــــخیر
کـــــــــاش هیـچـوقــت آرزو نمی کردم کفش های مــادرم اندازه ام شود !
تنهــایی را بلندترین شاخه ی درخت خوب می فهمد...
انگار هرچه بزرگتر می شویم، تنهاتر می شویم...
من که شخصأ اینطوری بودم با هرکی قهر می کردم بعدش قیامت می شد . . . البتـــــــــه حالا به بهشت ختم می شد یا جهنم دیگه بماند !
زمان شما رو نمیدونم
ولی زمان ما بهشت میشد...
)
خوراکی هامونو با هم تقسیم میکردیم، عروسکامونو به همدیگه قرض میدادیم،...(میبینی از همون بچگی مهربون بودم
خلاصه بعد از قیامت کلی صمیمی میشدیم، وای دست علی میدادیم که دیگه قهر نکنیم!!!!
یـــــــــــادش بـــــــخیر
آفرین آفرین چه مهربون الآنم اینطوری هستی پس . . . !
این علی آقا کیــــــــــــه باهاش دست می دادی راستش رو بگوووووووووووووو ؟؟؟ 




.
.
.
.
[ شوخی بود ها ولی جواب بده ]
بیــسمیـــل لاه...

او کیمده دا؟؟؟
نکنه از همبازیای بچگی مونه خبر نداریم؟؟؟