روزی شاگردی به استاد خویش گفت:استاد می خواهم یکی از مهمترین خصایص
انسان ها را به من بیاموزی؟استاد گفت: واقعا می خواهی آن را فرا گیری؟شاگرد
گفت:بله با کمال میل.استاد گفت:پس آماده شو با هم به جایی برویم.شاگرد قبول
کرد.استاد شاگرد جوانش را به پارکی که در آّن کودکان مشغول بازی
بودند،برد.استاد گفت:....
خوب به مکالمات بین کودکان گوش کن.مکالمات بین کودکان به این صورت بود:
-الان نوبت من است که فرار کنم و تو باید دنبال من بدوی.
-نخیر الان نوبت توست که دنبالم بدوی.
-اصلا چرا من هیچوقت نباید فرار کنم؟
و حرف هایی از این قبیل...
دست دیگری فرار کنند.انسان نیز این گونه است.او هیچگاه حاضر نیست با
شرایط موجود رو به رو شود و دائم در تلاش است از حقایق و واقعیات زندگی
خود فرار کند و هرگز کاری برای بهبود زندگی خود انجام نمی دهد.تو از من
خواستی یکی از مهم ترین ویزگی های انسان را برای تو بگویم و من آن را در
چند کلام خلاصه میکنم:تلاش برای فرار از زندگی.