دانشجویان مدیریت ارومیه

دانشجویان مدیریت ارومیه

فرهیختـــگان امروز ؛ مدیـــران فردا
دانشجویان مدیریت ارومیه

دانشجویان مدیریت ارومیه

فرهیختـــگان امروز ؛ مدیـــران فردا

باز با “باران” قدم زدی ؟


ببینمت . . .

گونه هایت خیس اســـت . . .
باز با این رفیق نابابت . . .
نامش چه بود؟
هان!
باران . . .
باز با “باران” قدم زدی ؟
هزار بار گفتم باران رفیق خوبی نیست برای تنهایی ها . . .
همدم خوبی نیست برای درد ها . . .
فقط دلتنگی هایت را خیس و خیس و خیس تر میکنــــــد . . .

تا باران نباشد، رنگین کمانی نیست...





تا باران نباشد،  رنگین کمانی نیست... 


تا تلخی نباشد،  شیرینی نیست...


تا غمی نباشد،  لبخندی نیست... 


تا مشکلات نباشند،  آسایشی وجود نخواهد داشت...


پس همیشه به خاطر داشته باش:  
ادامه مطلب ...

خدا...

 

 دیشب با خدا دعوایم شد ......

با هم قهر کردیم .....فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد......

­ رفتم گوشه ای نشستم .... چند قطره اشک ریختم..... و خوابم برد

صبح که بیدار شدم .... مادرم گفت...

نمیدانی از دیشب تا صبح چه " بارونی " می آمد ....!!

خیـزید و خـز آریـد که هنـگام خـزان اسـت ...


خیزید و خز آرید که هنگام خزان است

باد خنک از جانب خوارزم وزان است

آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزان است

گویی به مثل پیرهن رنگ رزان است

دهقان به تعجب سر انگشت گزان است

کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار
.
.
ادامه مطلب ...

خدای مهربون !

با خدا دعوا کردم باهم قهر کردیم فکر کردم دیگه دوسم نداره

رفتم تو رختخواب چند قطره اشک ریختم و خوابم برد

صبح که بیدار شدم مامانم گفت نمیدونی از دیشب تا صبح چه بارونی میومد . . .

این چشم های محروم بگذار خون ببارند...



این چشم ها که محروم از یک نگه به یارند

بهتر که کور گردند، بگذار خون ببارند


آنکو قرار دارد کی داغ یار دارد؟

دعوی عشق کم کن عشّاق بی قرارند

...
 
ادامه مطلب ...