دانشجویان مدیریت ارومیه

دانشجویان مدیریت ارومیه

فرهیختـــگان امروز ؛ مدیـــران فردا
دانشجویان مدیریت ارومیه

دانشجویان مدیریت ارومیه

فرهیختـــگان امروز ؛ مدیـــران فردا

حکایت رضای خدا

رضای خدا

مردی به خانه دوستش به مهمانی رفت میزبان که مرد فقیری بود تکه ای نان خشک جلوی میهمان گذاشت وگفت:مرا ببخش دوست عزیز !چیز دیگری ندارم که برایت بیاورم میهمان گفت: اگر با این نان

تکه ای پنیر هم بود خیلی بهتر می شد میزبان بلند شد و به بازار رفت و کتش را گرو گذاشت و تکه ای پنیر گرفت و به خانه اورد میهمان نان و پنیر را خورد وبعد گفت: خدا را شکر! من به هر چه خدا می دهد راضی هستم  میزبان گفت :اگر به هر چه خدا می دهد راضی بودی ان وقت کت من به گرو دیگران نمی رفت!

                                                            بر اساس حکایتی از جوامع الحکایات عوفی

معرفی عضو جدید


سلام دوستان من رضا جلالت هستم سرپرست تیم دانشجویی منتظران نور(تدمن )دوست چندین ساله اقا علیرضا با چندتا وبلاگ همکاری داشتم چند وقتی هست که عضو وبلاگ هستم ولی خیلی سرم شلوغ بود از این به بعد در خدمت هستم ایرادات زیادی نسبت به سایت گرفته میشه خود منم یکی از همین منتقدین هستم امیدوارم از این به بعد با همکاری هم سایت رو بهتر از این هم که هست درست کنیم در ضمن من با هیچکدوم شما اشنا نیستم و دلم می خواد در بارتون بیشتر بدونم