دانشجویان مدیریت ارومیه

دانشجویان مدیریت ارومیه

فرهیختـــگان امروز ؛ مدیـــران فردا
دانشجویان مدیریت ارومیه

دانشجویان مدیریت ارومیه

فرهیختـــگان امروز ؛ مدیـــران فردا

یک سوال بی جواب

کودکی کنجکاو می پرسد:

 ایها الناس ، عشق یعنی چه؟

 

دختری گفت: اولش رویا

 آخرش بازی است و بازیچه


 

مادرش گفت: عشق یعنی رنج

پینه و ز خم و تاول کف دست

 

پدرش گفت: بچه ساکت باش

 بی ادب ، این به تو نیامده است

 

رهروی گفت: کوچه ای بن بست

 سالکی گفت: راه پر خم و پیچ

 

در کلاس سخن معلم گفت:

 عین و شین است و قاف ، دیگر هیچ

 

دلبری گفت: شوخی لوسی است

 تاجری گفت : عشق کیلو چند؟

 

مفلسی گفت: عشق، پرکردن

  شکم خالی زن و فرزند

 

شاعری گفت: یک کمی احساس

 مثل احساس گل به پروانه

 

عاشقی گفت: خانمان سوز است

 بار سنگین عشق بر شانه

 

شیخ گفتا: گناه بی بخشش

 واعظی گفت : واژه بی معناست

 

زاهدی گفت: طوق شیطان است

 محتسب گفت: منکر عظما است

 

قاضی شهر عشق فرمود

 حد هشتاد تازیانه به پشت

 

جاهلی گفت: عشق را عشق است

 پهلوان گفت: جنگ آهن و مشت

 

رهگذر گفت: طبل تو خالی است

 یعنی آواز آن ز دور خوشست

 

دیگری گفت: از آن بپرهیزید

 یعنی از دور کن بر آتش دست

 

چون که بالا گرفت بحث و جدل

 بین آن قیل و قال من دیدم

 

طفل معصوم با خودش می گفت:

 من فقط یک سوال پرسیدم

نظرات 1 + ارسال نظر
شهین پنج‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:55 ب.ظ http://zaminurmia.blogfa.com

سلام وب قشنگی دارید به وبلاگ منم سربزنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد