دانشجویان مدیریت ارومیه

دانشجویان مدیریت ارومیه

فرهیختـــگان امروز ؛ مدیـــران فردا
دانشجویان مدیریت ارومیه

دانشجویان مدیریت ارومیه

فرهیختـــگان امروز ؛ مدیـــران فردا

بیـامـوز کـــه...

وقتی راه رفتن آموختی، دویدن بیاموز. 

و دویدن که آموختی ، پرواز را.... 
و پرواز را یاد بگیر نه برای اینکه از زمین جدا باشی، برای آن که به اندازه فاصله زمین تا آسمان گسترده شوی.
دویدن بیاموز ، چون هر چیز را که بخواهی دور است و هر قدر که زودباشی، دیر
راه رفتن بیاموز، زیرا راه هایی که می روی جزیی از تو می شود و سرزمین هایی که می پیمایی بر مساحت تو اضافه می کند 

من راه رفتن را از یک سنگ آموختم ، دویدن را از یک کرم خاکی و پرواز را از یک درخت !

بادها از رفتن به من چیزی نگفتند، زیرا آنقدر در حرکت بودند که رفتن را نمی شناختند! پلنگان، دویدن را یادم ندادند زیرا آنقدر دویده بودند که دویدن را از یاد برده بودند.
پرندگان نیز پرواز را به من نیاموختند، زیرا چنان در پرواز خود غرق بودند که آن را به فراموشی سپرده بودند!
اما سنگی که درد سکون را کشیده بود، رفتن را می شناخت و کرمی که در اشتیاق دویدن سوخته بود، دویدن را می فهمید و درختی که پاهایش در گِل بود، از پرواز بسیار می دانست!
آنها از حسرت به درد رسیده بودند و از درد به اشتیاق و از اشتیاق به معرفت 

من شاکی نبودن را ازمورچه آموختم مورچه ای که دانه روی شانه های کوچکش بارها سر می خورد و افتاد .
اماشاکی نبود چون میدانست خـــدا دانه گندم را فوت می کند.
مورچه می دانست که این نسیم، نفس خداست .
مورچه دوباره دانه را بر دوشش می گذاشت و به خدا میگفت :
گاهی یادم می رود که هستی، کاشکی بیشتر می وزیدی!!!

نظرات 2 + ارسال نظر
sahel جمعه 31 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:17 ب.ظ

تو فقط بخواه وآرزو کن......
ایمان داشته باش,
که رویاهایت هم چون بارانی در حال باریدنند....
شاد باش و شکر گذار!!..
چرا که خداوند نه به قدر رویاها،
بلکه به اندازه ایمان و اطمینان توست که می بخشد!!...

Alireza چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 05:57 ب.ظ http://montazar15.blogsky.com

یاد این تکه افتادم : " لقمان را گفتند ادب از چه آموختی گفت از بی ادبان"

قسمت آخرش هم فوق العاده بود .

میدونستم!!! هه هه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد