یکبار اینشتین از پرینستون با قطار در سفر بود که مسئول کنترل بلیط به کوپه او آمد. وقتی او به اینشتین رسید ، انیشتین بدنبال بلیط جیب جلیقه اش را جستجو کرد ولی نتوانست آنرا پیدا کند. سپس در جیب شلوار خود جستجو کرد ولی باز هم بلیط را پیدا نکرد. سپس در کیف خود را نگاه کرد ولی بازهم نتوانست آنرا پیدا کند.بعد از آن او صندلی کنار خودش را جستجو کرد ولی بازهم بلیطش را پیدا نکرد.
کوه مای جی (مای جی شان) به معنی تپۀ غله از دیدنی های شگفت انگیز در ...
چون مرده شوم خاک مرا گم سازید
احوال مرا عبرت مردم سازید
خاک تن من به باده آغشته کنید
وز کالبدم خشت سرخ سازید
۲۸اردیبهشت روز بزرگداشت حکیم عمر خیام گرامی باد
مردی نابینا زیر درختی نشسته بود!
پادشاهی نزد او آمد، ادای احترام کرد و گفت:قربان، از چه راهی میتوان به پایتخت رفت؟»ادامه مطلب ...
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست
گفت یا رب از چه خارم کرده ای ؟ بر صلیب عشق دارم کرده ای؟
مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو و لیلای تو من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم در رگت پیدا و پنهانت منم
سال ها با جور لیلا ساختی من کنارت بودم و نشناختی
برای عروس مهم بود که چه کسانی حتما در عروسی اش باشند.
از اینکه داییش سفر بود و به عروسی نمی رسید دلخور بود. کاش می آمد...
خودش کارتها را می برد با همسرش! سفارش هم می کرد که حتما بیایند...
اگر نیایید دلخور می شوم...