دانشجویان مدیریت ارومیه

دانشجویان مدیریت ارومیه

فرهیختـــگان امروز ؛ مدیـــران فردا
دانشجویان مدیریت ارومیه

دانشجویان مدیریت ارومیه

فرهیختـــگان امروز ؛ مدیـــران فردا

دوستت دارم. . .

زن و شوهر جوانی سوار بر موتور سیکلت در دل شب میراندند. . . 

آنها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند. 

زن جوان: یواش تر برو من میترسم! 

مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره! 

زن جوان: خواهش میکنم، من خیلی میترسم! 

مرد جوان: خب، اما اول باید بگی دوستم داری. . . 

زن جوان: دوســــتــت دارم، حالا میشه یواش تر برونی؟! 

مرد جوان: منو محکم بگیر. . . 


زن جوان: خب، حالا میشه یواش تر برونی؟! 

مرد جوان: باشه به شرطی که کلاه کاسکت منو برداری و روی سرت بذاری، آخه نمیتونم راحت برونم، اذیتم میکنه!.... 

روز بعد روزنامه ها نوشتند:"برخـــورد یک مــوتورسیکلت با ساختمان حادثه آفرید. 

در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری درگذشت. . . ! 

مـــــرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود، پس بدون اینکه همسرش را مطلع کند، با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست برای آخرین بار دوســــــتــت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفـــــت تا او زنـده بمـــــــاند!!!

نظرات 1 + ارسال نظر
عینی پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 05:07 ب.ظ

خوب سخته دیگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد