تصمیم گرفتند در آب کمی شنا کنند تا هم از حرارت و گرمای کویر خلاص شوند و هم اتفاق پیش
آمده را فراموش کنند.
همچنانکه مشغول شنا بودند ناگهان همان دوستی که سیلی خورده بود حس کرد گرفتار باتلاق
شده و گل و لای وی را به سمت پایین میکشد. شروع به داد و فریاد کرد و خلاصه دوستش وی را با
هزار زحمت از آن مخمصه نجات داد. مرد که خود را از مرگ حتمی نجات یافته دید، فوری مشغول
شد و روی سنگ کنار آب به زحمت حک کرد: "امروز بهترین دوست زندگیم مرا از مرگ قطعی نجات
داد." دوستی که او را نجات داده بود وقتی حرارت و تلاش وی را برای حک کردن این مطلب دید با
شگفتی پرسید: "وقتی به تو سیلی زدم روی شن نوشتی و حال که تو را نجات دادم روی سنگ
حک میکنی؟"
مرد پاسخ داد: "وقتی دوستی تو را آزار میدهد آن را روی شن بنویس تا با وزش نسیم بخشش و
عفو آرام و آهسته از قلبت پاک شود. ولی وقتی کسی در حق تو کار خوبی انجام داد، باید آنرا در
سنگ حک کنی تا هیچ چیز قادر به محو کردن آن نباشد و همیشه خود را مدیون لطف وی بدانی."
نتیجه اخلاقی : یاد بگیریم آسیبها و رنجشها را در شن بنویسیم تا فراموش
شود و خوبی و لطف دیگران را در سنگ حک کنیم تا هیچ گاه فراموش نشود.
درسته ولی کاش همه بدیا در حد همون یه سیلی بود چون اون فقط باعث میشه صورتت درد بگیره نه قلبت!
㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ
۞۞۞۞.........۞۞........۞۞...........۞۞۞۞......................۞۞ ۞۞۞۞...........۞۞......۞۞..............۞۞.........................۞۞ ......۞۞.............۞۞....۞۞...............۞۞.........................۞۞ ۞۞۞۞.............۞۞۞۞۞...............۞۞.........................۞۞ ۞۞۞۞.............۞۞۞۞۞...............۞۞.........................۞۞ ......۞۞.............۞۞....۞۞...............۞۞.........................۞۞ ۞۞۞۞...........۞۞.....۞۞...............۞۞.............۞۞۞۞۞۞ ۞۞۞۞........۞۞........۞۞...........۞۞۞۞..........۞۞۞۞۞۞
㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ㋡ღ
Woooooooow